تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

آن‌که به دروغ‌گویی منسوب گشت اگر راست گوید، از او باور ندارند.

خدا رو شکر امین میرزازاده اولین مدال رو گرفت و دلم خوشحال شد.ایشالا بقیه بچه های کشتی و تکواندو هم مدال بگیرن پرچم کشور عزیزمون ایران بره بالا.کار قشنگش این بود که بعد مسابقه هم رفت حریفش رو قلم دوش کرد و بغلش کرد.خیلی کارش قشنگ بود.من که اگه بودم همچین کاری نمیکردم.دمش گرم که اخلاق ورزشی هم داشت.خلاصه که این مدال مبارک رهبر عزیز و همه مردم کشور

به نظرت ورزش آدم ها رو بهتر میکنه و دنیا رو به جای بهتری تبدیل میکنه؟

من از اونام که عاشق عاشق شدنم.

یه تغییری توی پست ها میخوام بدم و اونم این که انتهای هر پست به جای این که این و اون رو بوس کنم یه سوال مطرح میکنم.

تو هم اگه با روابط دختر و پسر تحت نظارت خانواده ها موافق هستی پس کلمه "لذت حلال " رو برام کامنت کن.

دل که بهت سپردم ، برات قسم که خوردم ، دیدی که راست میگفتم

در زندگی انسان وارد رابطه های اشتباه میشه،احساس و جسم و پول و عمرت رو میزاری پای یکی و بعد میبینی طرف کونی از آب در میاد،خیانت میکنه،بی خبر و بدون دلیل ولت میکنه و به هر نحوی رابطه و احساس پاکی که براش خرج کردی و به پاش ریختی رو نادیده میگیره.روزهای غم و اندوه میان و انسان رو نادم و پشیمان میکنه که چرا من این قدر ساده بودم و دریایی از سوال توی ذهن فرد شکست خورده میاد که چرا منو ول کرد؟کجای کار اشتباه کردم و خیلی چیزهای دیگه و بعد مرحله فراموشی و شروع یک روز نو و تازه و زندگی ادامه پیدا خواهد کرد.اما تمام این مراحل بعدها شیرین به نظر میاد،انسان عشقی داشته باشه و اون رو از دست بده خیلی بهتره که بدون عشق زندگی رو سر کرده باشه.

ما در حال انجام وظیفه ایم.

فکر نکنید استرس جنگ دارم از چیزی میترسم،پاش بیفته خودم یک تنه کل اسرائیل رو میگام.من آماده حمله هستم.اگر عزیز دل بهم اجازه بده میرم داوطلبانه میجنگم.

امیدوارم ایران جوری حمله بکنه که گائیده بشه اسرائیل،اون موشک های بزرگ ده متری رو که چند سال پیش تو پارک آب و آتش دیدم رو باید بفرستن تو خاک اسرائیل و نابودش بکنن،باید ساعتها و ساعتها و هزاران بمب ریخت تو اسرائیل و بعدش از طریق مرز سوریه صدها هزار نفر ارتشی و سپاهی و بسیجی و داوطلب و حماس و حزب الله بریزن تو اسرائیل و برای همیشه این دولت متخاصم رو نابود بکنن.بعدش ایشالا ما هم میریم نماز رو تو قدس میخونیم.

اگه فکر میکنی جنگ با اسرائیل کار درستی هست پس برام کلمه جنگ رو کامنت بکن.

شجاعت یعنی اینکه بترسید اما هرطوری که شده یک قدم به جلو حرکت کنید.

المپیک اول:بعضی وقتها توی محیط کار مدیر یا سرپرست آدم یه کار تخمی و مسخره ازت میخواد که هیچ اهمیتی هم نداره انجام دادن و ندادنش و تو اون قدر طولش میدی تا مدیر یادش بره چی بوده.حالا هم جنگ ایران و اسرائیل این جوریه،ایران انگار این قدر میخواد طولش بده تا حشر و شهوت جنگ حزب اللهی ها بخوابه و مردم سرد بشن و یادشون بره‌.بعید هم میدونم ایران حرکت خاصی بزنه.

المپیک دوم:وقتی از حموم میام لخت جلو آیینه وایمیسم و بدنم رو نگاه میکنم.آثار ظریف و محوی از یه بدنی داره که سالها پیش ورزش رو به خودش دیده ولی شکم جلو،پرپشم،شمبول آویزون و اصلا اوضاعیه واسه خودش.خیلی خدا رو شکر میکنم که زن های ایرانی بدن مردهای ایرانی رو میپسندن و گرنه که من با این افکارم زن بودم با هیچ مرد ریش و پشمی و شکم داری نمیخوابیدم.

المپیک سوم:این قدر از تیم فوتبال مراکش بدم میاد که حد و حساب نداره،خصوصا این اشرف حکیمی کون نشور تخمی.تا یکی میره نزدیکشون چنان خودشون رو پرت میکنن رو زمین که انگار تیر خوردن.ایشالا ببازن حذف بشن برن کشور تخمی خودشون.

المپیک چهارم:حرف زیاد برای گفتن دارم ولی خوب خسته هستم و شما هم حوصله خوندن ندارید.فقط یه چیزی و اونم این که به نظرتون کمی کنسرو و باطری و چراغ قوه و رادیو بزارم یه گوشه که اگه یه وقت بمبارون شد شیراز اینا در دسترسم باشه یا بیخودی دارم استرسی میشم؟

بدبختی‌ها را فراموش کنید تا خوشبخت شوید و اگر خوشبختی‌ها را از یاد ببرید آدم بیچاره و بدبختی خواهید بود.

یه استرس عجیبی روزها باهام هست و حتی شب ها که میخوام بخوابم باهام هست و دیشب هم ساعت ۴ بیدار شدم در واقع از خواب پریدم،فکر کردم موشک زدن.دیدم خبری نیست عزیز دل رو بغل کردم و دستم رو گذاشتم روی شکمش.

میگن از هر چی میترسی برو تو دلش،منم به عزیزدل گفتم اگه جنگ شد میرم داوطلبانه به جبهه،گفت فکرش رو از سرت بیرون بکن بچه تو راهی داری.آدم استرسی هستم،همش یا استرس بازداشت شدن دارم به خاطر مهریه،یا استرس زندان رو دارم،یا الان استرس جنگ رو دارم،توی کارم هم آدم استرسی هستم.خدایا خودت کمک کن،ایشالا بچه ام مثل من استرسی نشه و مرام و مسلک شیرازی ها رو پیدا بکنه و ریلکس و راحت باشه.

دیگه چی میخواستم بگم،هیچی دیگه،خبری از بوس آخر پست ها نیست چون فعلا در شرایط آمادگی برای جنگ هستیم.

کسی که چیزی را مذمت کند به همان چیز گرفتار می شود

خدا من رو ببخشه،دهه شصتی ها رو مسخره کردم که همش درس میخونن و هنوز خیلی هاشون دانشجو هستن.کارم قشنگ نبود.لااقل در این مورد نباید مسخره میکردم چون که خودم هم تصمیم گرفتم دوباره برم دانشگاه.دوستان عزیز دهه شصتی که از حرفهای من ناراحت شدین منو ببخشید.

حالا سوالم رو میپرسم و جواب دادن به این پست رو از شما عزیزان میخوام.مرسی.

رشته کاردانی حسابداری خوبه؟

کدوم دانشگاه ها توی شیراز غیرحضوری هست؟

جنگ هم بشه خدا بخواد شهیدیم.

الان که دارم منطقی و بعد جق و سکس دارم فکر میکنم،میبینم اون قدر هم که گفتم ترسو نیستم و اگر زبونم لال جنگی شد چه بسا که من داوطلبانه برم و واسه خاکم بجنگم.یه کم کونی مونی ها و ترنس ها و اُبی ها رو که میبینم میگم کون لقش من واسه این اراذل برم جنگ،ولی بعدش پشیمون میشم.با خودم میگم ریشه من تو این خاک هست و اگر چیزی باشه که ارزش مُردن داشته باشه همین خاکه‌.پس نترسید و محکم باشید و راحت بخوابید،پاش بیفته خیلی ها مثل من میرن جلو و نمیزاریم هیچ دشمنی بخواد یه وجب از خاک رو بگیره

باید مرا باور کنی! من با توأم، هر جــا که باشی

دیروز عصری موقع برگشت به خونه از سرکار،توی ماشین بودم و رادیو پیام گوش میدادم و رادیو ترانه "باورم کن" از علی زندوکیلی رو گذاشته بود.منم خیلی دلم گرفته بود به خاطر شهادت آقای هنیه،عجیب که با اون گرمای هوا و گرفتگی هوا چند قطره بارون هم اومد،منم دیگه طاقتم از دست رفت و چشمهام پر از اشک شد و با این ترانه چند قطره اشک ریختم.یه دلتنگی هم برای برادر و خواهر و مادر و برادر زاده ام هم داشتم،یک سال بیشتره که ندیدمشون.همه اینا باعث شد که کمی بغضی و اشکی بشم.

پا تهی گشتن به‌است از کفش تنگ// رنج غربت به که اندر خانه جنگ

باز دوباره خشونت،باز دوباره ترور،خدایا خودت کمک کن.من میترسم،از جنگ میترسم،از کشتار میترسم،از گرونی میترسم.امیدوارم جنگ نشه،دوباره پنیک بهم دست داد.یعنی چطوری میشه؟اینا چطوری تونستن تو تهرون این کار رو بکنن.موشک زدن یا تیر اندازی کردن.خدای بزرگ و مهربون صلح رو بیار به این دنیا،امیدوارم جنگ نشه،اگه جنگ بشه کجا باید فرار کنم؟استان فارس کلی روستا و دهات داره،میتونم فرار کنم توی یکی از روستاهای دورافتاده اش.دستام میلرزه.خدا رحمت بکنه آقای هنیه رو،با شهدا و انبیا محشور بشه ایشالا.امیدوارم جنگ نشه،جنگ بشه من واقعا نمیتونم برم جنگ،من بچه تو راهی دارم،کمر درد دارم،ریزش مو دارم،یکی از دندونام روکش نداره،من ۴۰ سال دارم،من نمیتونم بجنگم.من آدم صلح هستم.

خدایا خودت کمک کن،خودت کمک کن.بغضم گرفته،گریه دارم