تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

در عشق اگر جان بدهی جان آنست

چند روز پیش ماموریت رفتم به خارج از شیراز و دوباره شبش برگشتم.ولی واقعا مُردم و زنده شدم.وقتی از جایی که زندگی میکنم وقتی دور میشم احساس اضطراب و ترس و دلتنگی عجیبی بهم دست میده و تا وقتی هم که دوباره پام رو توی خونه نزارم خوب نمیشم‌.بچه ننه و لوس نیستم و بلدم خودم رو مدیریت بکنم.ولی از لحظه ای که برای ماموریت از شهر خارج میشم انگار یه چیزی روی سینه ام سنگینی میکنه تا وقتی که پام رو بزارم خونه .وقتی به خونه برسم انگار اون چیز سنگین از روی سینه ام برداشته میشه.اگر به یه روانشناس یا روانپزشک اینا رو بگم احتمالا اون میفهمه که من مبتلا به چه بیماری هستم.از تنبلی و دوست نداشتن کار کردن هم نیست.میدونی یه جورایی میترسم شب خونه نباشم،یه ترس عجیبی میگیره من رو وقتی از مرزهای شیراز خارج بشم.به خودم مسلط هستم و نمیزارم کسی متوجه این موضوع بشه ولی خودم که میدونم عادی نیستم‌.تا جایی که میتونم شغلی انتخاب میکنم که ماموریت نداشته باشه و اگر مجبور به رفتن ماموریت خارج از شهر شیراز بشم سعی میکنم شب برگردم خونه.

آموزش واقعی باید منجر به فردی گردد که روی دانستن پافشاری می‌کند.

بچه ها جونی من یه مطلبی رو چند باری قبلا گفتم ولی دوباره هم میگم چون خیلی مهم هست.

اگر خانم خانه دار هستین،اگر دختر خونه هستین،اگر دانشجو هستین،اگر کار فریلنسری میکنید،حتما حتما حتما حتما خودتون رو بیمه تامین اجتماعی بکنید.

اگر توی شغلی هستین که کارفرما بیمه تون نکرده،یا مجبورشون بکنید بیمه تون بکنه یا استعفا بدین و بعدش هم حتما شکایت بکنید تو سایت اداره کار واسه رد شدن بیمه ماه هایی که کار کردین.

اگه سنتون از چهل رد شده و هیچ سابقه بیمه ندارین با خودتون نگید دیگه دیر شده و فایده نداره،از همون موقع شروع بکنید.

بیمه رد کردن هم هیچ کار سختی نیست،به هیچ جایی هم نیاز نیست مراجعه بکنید،هیچ اداره ای هم نمیخواد برین،هیچ کافی نتی هم نیاز نیست برید.با همین موبایل که دستتون هست ثبت نام بکنید به راحتی و هر ماه حق بیمه رو واریز بکنید،واریزش هم مثل یه خرید اینترنتی هست.هر ماه هم چیزی حدود یک تومن میشه حق بیمه.تازه به لحاظ درمانی هم بیمه میشین و ویزیت و دارو و آزمایشگاه و حتی عمل جراحی و بستری هم واستون تو بیمارستان های دولتی تقریبا رایگان میشه.

بچه ها بیمه تامین اجتماعی از پدر و مادر هم واستون بهتره.ازتون خواهش میکنم خودتون رو بیمه بکنید،هر چه زودتر بهتر،الان که نه،ولی بیست سال دیگه میفهمید چقدر به دردتون میخوره.

هر کسی می‌تونه توی بهار عاشق بشه اما باید دید توی روزای بارونی هم کنارت می‌مونه.

موکت رو دیشب بهم تحویل داد.و همون اندازه ها که بهش دادم برام برش زده.دستش درد نکنه.خیلی عجیب بود که شنبه عصری موکت خریدم،یک شنبه شب موکت رو تحویل داد.انتظار داشتم چند روز طولش بده.

حالا دیگه باید کمر همت ببندم و برم،البته نه،صبر کنید،اول باید یه نفر پیدا بکنم خونه رو تمیز بکنه.عزیز دل گفته تا تمیز نکنی خونه رو موکت و وسیله نباید پهن بکنی.منم دنبال یکی میگردم که بیاد خونه رو نظافت بکنه،خودم واقعا توان نظافت ندارم.هم گرمه و هم انرژی ندارم.از این شرکتها یکی میگیرم.

احساس عجیبی دارم،لباس های سرهمی و شیشه های شیر  رو از تو سایت دیجیکالا نگاه میکنم و حس شعف و شور عجیبی بهم دست میده.خیلی خوشحالم که داریم به موعد زایمان نزدیک میشیم.خانمم گفت دیگه الان دست و پا و همه چیزش تشکیل شده و از این به بعد فقط وزن میگیره و چاق میشه.

عرض دیگه ای ندارم برای گفتن جز این که امیدوارم همگی سالم و سلامت باشید.

همیشه چهره‌ات را به سوی آفتاب نگه دار. سایه‌ها پشت سرت خواهند افتاد.

خبر خاصی نیست.شکر خدا موکت با قیمت مناسب پیدا کردم.فکر نمیکردم موکت این قدر گرون باشه.بالاخره خریدم و خوشحالم.

بعد از موکت خریدن هم عزیز دل رو بردم پشت اَرگ و بهش فالوده و بستنی دادم.این قدر شلوغه شیراز که باورتون نمیشه.خیلی شلوغه.

دیگه این که خبر خاصی نیست.فقط مونده یه سر برم تهران که اونم وقتی میرم که حقوق شهریور رو گرفته باشم که دستم پولی باشه.یه دونه گاز هم باید بخرم.

دیگه چی بگم براتون؟چرا کانالم جوین نمیشین؟بیایید دیگه.

جنگ هم که نشد خدا رو شکر،اینا هی میگن وعده صادق ۲ و انتقام حتمی هست و فلان و بیسار ولی بعید میدونم حرکت خاصی بزنن.خوب شد امثال من کاره ای نیستن وگرنه احساسی تصمیم میگرفتم.

اونایی که شیراز هستن حتما برن پشت ارگ،نمایشگاه غذایی و صنایع دستی و خوراکی بود.خیلی بزرگ بود و باحال و قیمت ها هم مناسب.

نظر من این است که هیچ‌کس نباید خوشحالی را از کسی بگیرد، حتی از خودش

رفتم خونه جدید رو اندازه گرفتم.البته من فقط متر دستم بود.عزیز دل اندازه گرفت.چقدر موکت گرونه،ارزون ترین موکت متری ۱۰۰ هزار تومن.فعلا شاید موکت نخرم تا حقوق بگیرم.شاید هم بگردم تا یه جای ارزون پیدا بکنم.یه نفر بهم گفت زیر موکت فوم بزار خیلی نرم میشه موکت‌.حالا این کار رو کردم ببینم چی میشه،پرده ها رو هم باز کردم که بشوریم.بیچاره عزیز دل یه کم اذیت میشه تو ماشین میشینه.دیگه همین.کلی کار دیگه هم دارم.باید یه سر تهران برم،باید از این خونه که هستم وسایل رو جمع کنم و کلی داستان دیگه.خدا کمک بکنه.

ایشالا که این خونه جدید برام خوب باشه و اتفاق های خوب توی زندگیم بیفته.

زمانی که آدم فکری بلند و دلی پَست دارد، چیزهای بزرگی می‌نویسد و اعمال حقیری انجام می‌دهد.

خداییش،توی همه این وبلاگ نویس ها کسی از خودم با معرفت تر ندیدم.هم سر میزنم به وبلاگ هاتون،هم وقتی پست نمیزارین جویای احوالتون هستم،هم وبلاگ تازه واردها رو تبلیغ میکنم و هم کانال رفیقام رو معرفی میکنم.خدا وکیلی از خودم با معرفت تر ندیدم.

حالا هم چند وقتی هم که متوجه شدم وبلاگ "حیوان ناطق " رمزی شده و دیگه در دسترس نیست.دوست عزیز نویسنده وبلاگ "ردپای یک زن" سابق و "حیوان ناطق"فعلی،کجایی عزیزم؟دلمون برات یک ذره شده.

عصیانگر ترجیح می‌دهد که ایستاده بمیرد تا اینکه زانو زده زندگی کند.

راستش رو بگم از این که هوش مصنوعی داره فیلم میسازه،عکس درست میکنه،آهنگ میخونه،مقاله مینویسه و به بشر در رابطه با خیلی از موضوعات کمک میکنه،دلخوش نیستم.این خط و اینم نشون،هوش مصنوعی یه روزی که خیلی هم دور نیست میزنه کون همه انسان ها رو پاره میکنه حالا چه با خشونت و چه موذیانه و مخفیانه.همین الان خیلی ها با هوش مصنوعی رل زدن و رفیق شدن.یه نسخه هایی ازش هست که توی چین اومده به بازار و پیام عاشقانه میده و مهربون هست و عین یه دوست پسر خوب واسه دخترها میمونه،حالا نسخه دخترونه اش هم ساخته میشه.حالا همین هوش مصنوعی کونده پدر رو بردارن بزارن توی یه عروسک سیلیکونی منعطف،ببین دیگه چی میشه،یه دختر یا یه پسر که همیشه آماده سکس هست،مهربونه،اخلاقش خوبه،خیانت نمیکنه،حرف بیخودی نمیزنه،انتظار نداره بیایی خواستگاری اش،با دوستات نمیریزه رو هم.کی دیگه میره دنبال جنس مخالف یا رفتن توی رابطه با یه انسان؟مگه کسی که مغزش رو خر گاز گرفته باشه.

خلاصه که هوش مصنوعی داره با سرعتی باور نکردنی پیشرفت میکنه،دارای تکامل میشه و یه روزی هم به خودآگاهی میرسه و اون موقع همه ایمان میارن به حرف من.

بی ربط نوشت:یه مداح معروف رفته تایلند و عکسهاش رو من دیدم که جوون های تایلندی توی حسینیه بودن و سینه میزدن.اگر خدا و پیغمبری باشه و اوضاع روز قیامت اون جوری که آخوندا میگن باشه،جای اینا وسط بهشته،خیلی جیگر میخواد وسط بزرگترین فحشاخونه جهان باشی و شیعه دوازده امامی باشی و سینه بزنی واسه اباعبدالله‌.

بنیادی را که بر پرهیزگاری استوار است چیزی نلرزاند، و کشتزاری که آبِ تقوا خورَد، تشته نماند....

نتایج کنکور هم به سلامتی ظاهرا اومده،نمیدونم از خواننده های ما کسی بود که کنکوری بود یا نه؟فکر کنم یه عزیزی به اسم ipdh بود که کنکوری بود،کیمیا هم فکر کنم کنکوری بود.از ته قلبم امیدوارم رتبه شون خوب شده باشه و خودشون راضی باشن‌.

واسه همه کنکوری ها آرزوی رتبه خوب و قبولی در رشته مورد علاقه شون رو دارم.

زندگی یک سفر است نه یک مقصد.

من یه دوست خیلی قدیمی دختر دارم که هر از چند سالی یه بار پیام میدیم به هم.بیشتر هم اون پیام میده.امروز بهم پیام داد و عکسهای جدیدش رو فرستاد و دیدم بیشتر از ۲۰ کیلو لاغر شده و چقدر خوشگل تر و زیباتر شده بود.لامصب این رژیم و لاغری آدم رو خوشگل میکنه.خیلی بهش تبریک گفتم و دلم خواست حالا که لاغر شده یه ناخنکی هم بزنم ولی خوب چه کنم که بسته پایم و شیراز هستم و دیگه حتی بخوام هم نمیشه.

ولی از من به شما نصیحت و وصیت،اگه تپل و چاق هستین لاغر بشین حتما.لاغری خوبه.

تنها راه چاره در برابر گرسنگی کنترل معقول زادو ولد است.

من که نقطه گُم در این دنیای پر از ظلم هستم.ولی یه وبلاگ دارم و یه کانال و چند نفر خواننده عزیزتر از جان که براشون مینویسم.پس نظرم رو در مورد دستگیری این مالک تلگرام میگم.امیدوارم آزادش نکنن و چوب توی کونش بکنن.چون خودم به شخصه انواع و اقسام کثافت کاری ها رو توی تلگرام دیدم،بدون این که کوچک ترین نظارتی روش بشه،حتی گزارش هم میدادم،ولی اون پیج یا اون محتوا رو پاک نمیکردن.محتوا منظورم چیزی نیست که مخالف عقاید من باشه بلکه محتوای مجرمانه ای مثل فروش اسلحه و موادمخدر.این بهانه که تعداد کاربرها زیاد هست و نظارت روی همه محتوای کانالها و گروه ها کار غیر ممکنی هست پذیرفته شده نیست.هوش مصنوعی و الگوریتم های خاصی وجود داره که تصاویر و متون غیراخلاقی و مجرمانه رو در کسری از ثانیه شناسایی میکنه.این تلگرام به بهانه آزادی بیان شده دنیای زیرزمینی که توش همه چی پیدا میشه.من میدونم که چیزای خلاف و غیرقانونی هیچ وقت تموم نمیشه ولی جوری باشه این نوع محتوا بره به دارک وب و دسترسی اش واسه همه غیر ممکن بشه.ا

میدوارم عدالت در مورد پاوول دوروف اجرا بشه و زندانی بشه و تلگرام هم از وجود کثافت پاک بشه.

کانال تلگرام

دوستان عزیزم

کانال از حالت عمومی در اومد،ولی همچنان میتونید عضو بشین.محتوای اونجا با اینجا فرق داره و یه دنیای دیگه هست.

لینک عضویت در کانالhttps://t.me/+cLZguy3ysSZjMTc8

‐----------------------------------------------

انتقام چیز شیرینی است، بگذار موعظه گران اخلاقیات هر چه می خواهند بگویند.

تمام  زندگی ام با سگ سیاه افسردگی و دیو سفید تنبلی درگیر بودم،هیچ وقت نتونستم کامل شکستشون بدم ولی هیچ وقت هم بهشون اجازه ندادم عنان زندگی ام رو در دست بگیرن.افسردگی و تنبلی خیلی ریز و مخفیانه و موذیانه مثل راه رفتن موری در دل شب بر سنگ سیاهی به زندگی ات وارد میشه و کم کم میبینی که علاقه ات رو به کار و زندگی و همسر و پیشرفت از دست دادی.عوامل بیرونی مثل گرما و تورم و مریضی ها و آدمهای به دردنخور هم باعث پیشرفت این دو میشن.چه کار باید کرد؟برای من اینجوری بود که رفتم دکتر،سعی کردم همیشه جیبم رو پر نگه دارم،کار بکنم و دارو مصرف بکنم و از عوامل استرس زا دور باشم.ورزش هم عامل خیلی مهمی هست برای غلبه بر افسردگی.

زندگی کردن با وجود تنبلی و رخوت و کسالت و افسردگی رو یاد گرفتم و سعی میکنم ازشون دور بمونم.تا حالا که موفق بودم،امیدوارم بعد از این هم این طور باشه.

تا آنگاه که نیازمند یادگیری هستی، دانش‌آموز بمان؛ این معنای همهٔ زندگی‌ات است

توی اون وبلاگ قبلی واسه چند ماه یه نفر به اسم M قفلی زده بود روم که بیا برو فایلهای صوتی نمیدونم کی رو گوش بده نظرت راجع به زندگی و مرگ عوض میشه،منم هی بهش فحش میدادم که بابا بکش بیرون من تشنه کص هستم و چی داری میگی و دوباره میگفت دیدت نسبت به زندگی عوض میشه و فلان.

از اون موقع چند سالی میگذره و نفهمیدم که  M کجا رفت و چی شد ولی واقعا دید من نسبت به زندگی عوض شد و آدم دیگه ای شدم.شدم اون آدمی که M دلش میخواست بشم و تلاش میکرد بشم.

بخیل نباش که هیچ مؤمن و آزاده‌ای به بخل گرفتار نمی‌شود. بخل ضدِّ ایمان است.

خبر خاصی نیست.دارم خونه ام رو عوض میکنم.منتظر بچه هستیم.خودم هم حالم خوبه.توی شهریور هم باید برم تهرون یه سری کارهای اداری دارم.

زندگی هم همین جوری عادی و بدون استرس سپری میشه.امیدوارم که بچه سالم به دنیا بیاد.دیگه بقیه اش مهم نیست.با عشق بزرگش میکنم و بهش میگم نگران هیچی نباشه و هر کاری دلش میخواد بکنه،میخواد یه پزشک متخصص مغز و اعصاب باشه یا یه رقاص تو کافه های استانبول.واسم فرقی نداره،لبخند رضایتش فقط واسم کافیه.

دیگه این که خبر خاصی نیست.به وبلاگ سر میزنم فقط کمتر مینویسم.منم مثل بعضی از وبلاگ نویس ها دوست دارم یه کانال بزنم و داداشم فیل و دخترم بلومحیا و نیره قشنگم و کامشین گلم و سه چهارتا از داداشی ها و خواهر هام رو جمع کنم دور خودم.

محض اطلاع هم بگم که حرفهام در مورد خوب بودن و مراعات حال همدیگه فقط شعار و یاوه گویی نیست و خودم با وجود این که مستاجر هستم اما مراعات حال مستاجرم رو کردم.روی پول پیشش فقط ۱۰ تومن اضافه کردم و روی اجاره اش فقط ۱ تومن.در صورتی که طبق عُرف منطقه حداقل باید ۱۰۰ میزاشتم روی رهن و ۵ تومن روی اجاره.این رو گفتم که شما هم اگر جایی دستتون میرسه و امکانش رو دارید خوبی و مهربانی بکنید.نه این که یه بسته جگر مرغ بخرین بدین به گربه های توی خیابون و فکر کنید خیلی کار خوبی کردین.خوب بودن یعنی این که به خلق خدا و دیگران آسون بگیری.

آیدا سبزاندیش

وبلاگ نویس های خوبی که وبلاگشون رو میبندن و میرن و دیگه نمینویسن خیلی کار بدی میکنن.خواننده هاشون میمونن تو خماری و جای خالیشون با هیچ وبلاگ دیگه ای پر نمیشه.یکی از وبلاگ هایی که من خیلی دوست داشتم و همیشه میخوندمش وبلاگ "آیدا سبزاندیش" بود.دلم براش تنگ شده.کاش دوباره برگرده.اگه کسی با آیدا ارتباط داره بهش بگه دوباره برگرده.

تنها گنجی که جستجو کردن آن به زحمتش می‌ارزد، هدف است.

جمعه شب اول:میدونی چی آرومم میکنه؟حتما میگی کُ* یا ک*ن یا ممه.یا جق.ولی اشتباه فکر میکنی.فقط پیتزای سرد ته یخچال آرومم میکنه یا کالباس ارزون مونده تو یخچال.این دوتا جوری آرومم میکنه که هیچی جاش رو نمیگیره.

جمعه شب دوم:توی حموم مثل حموم های سنتی و قدیمی و شهرستان ها یه کُرسی داریم که روش میشینیم،یه دونه چهارپایه پلاستیکی.اون رو برده بودم تو آشپزخونه و روش نشسته بودم که یهو پایه اش کج شد و مثل عن پهن شدم رو کف آشپزخونه،اینقدر دستم درد گرفت که حد و حساب نداشت.اگه زنم نبود میزدم زیر گریه.

جمعه شب سوم:این سریال اوشین رو شب ها میبینم،رسیده به قسمت پیری هاش،چقدر پیرزن عن و بداخلاق و خودخواه و پول پرستی هست.متنفرم ازش.

جمعه شب چهارم:بچه ها هر کس هر چی میخواد تو وبلاگش بنویسه به کسی ربط نداره.تا وقتی که کسی توهین نکرده به دیگران ما حق نداریم بهش توهین بکنیم.من خودم آدم بد دهنی هستم و به چند تا وبلاگ نویس توهین کردم ولی حقشون بود.مثلا تو اون روزهایی که رئیس جمهور شهید شده بود بهش توهین میکردن.همین الان هم میگم اونایی که به رئیس جمهور شهید توهین کردن اون روزها از سگ هم کمتر هستن و ریدم تو دهنشون و اصلا شاشیدم تو دهن هر کس که بخواد بهش توهین بکنه و کص مادر جنده اش.اما وقتی کسی در مورد خودش حرف میزنه و زندگی اش و روابط اش ما حق نداریم بهش برچسب بزنیم یا بهش توهین بکنیم.نعوذبه الله ما که خدا نیستیم.خدا هم با اون بزرگی اش همه بنده هاش رو دوست داره.

جمعه شب پنجم:از جلو حافظیه رد شدم،به همین وقت عزیز قسم یه دختری شالش باز بود و یه تاپ سیاه تنش بود که یقه اش تقریبا تا نافش پایین بودو تمام سینه هاش بیرون بود و انداخته بود بیرون.خدا شاهده وضع عجیبی بود.من که حرفی ندارم هر کس هر چی میخواد بپوشه ولی جوری نباشه که این قدر زننده باشه.چه میدونم والا هر کس به دین خودش.

جمعه شب ششم:حرفی دیگه ندارم واسه گفتن جز این که دستم درد میکنه الان،چون از رو کُرسی افتادم و جون ندارم برم دستشویی.اگر این اتفاق ۴۰ سال دیگه واسم میفتاد حتما یا لگن یا دستم میشکست.خدا به همه سلامتی بده و در پناه خودش حفظ بکنه.

جمعه شب هفتم:رئیسم موقع حقوق دو تومن بهم پاداش داد.میخواستم ازش تشکر کنم همکارم گفت تشکر نکن وظیفه شون بوده،من گفتم پاداش داده تشکر میکنم گفت پس دستش رو هم ببوس،منم گفتم پاشم میبوسم و رفتم تشکر کردم و وقتی برگشتم بهم گفت حالا چی گیرت اومد تشکر کردی،گفتم هیچ،ادب حُکم میکرد تشکر کنم.نمیدونم والا شاید هم زیادی خایه مالی کردم ولی خوب ۲ تومن واسه آدمی مثل من خیلی پوله،وقتی ۲ تومن بهم پاداش داده به نظرم باید هم ازش تشکر بکنم.


از تمام صفاتی که برای پرورش جان و جسم شما سودمندتر است هیچ یک به اندازه عزم و اراده مفید نیست.

شب جمعه اول:این مبینا نعمت زاده که میخواد بره رشته پزشکی بخونه،خوب درسش که معلوم نیس خوب باشه یا خیر.نره یه وقت تو پزشکی زیرش بمونه.حالا از ما گفتن،باید میرفت یه رشته آسون تر.

شب جمعه دوم:میگم این دو سه میلیون آدمی که رفتن کربلا پیاده روی پتانسیل بالای گردشگری واسه عراق داره،کافه و سینما و بازار و کاباره و اینا باید تو مسیرشون بسازن که هم زیارتی باشه و هم تفریح.

شب جمعه سوم:سه چهارتا چیز میخواستم بگم ولی هی یه چشمم به سریال اوشین بود و یه چشمم به موبایل و یادم رفت چی میخواستم بگم.

شب جمعه چهارم:یه خواننده هست توی وبلاگ ها به اسم نسیم که یه بار نمیدونم چی گفتم ناراحت شد،نسیم جون،عزیزم،ببخشید ناراحتت کردم،امیدوارم منو ببخشی.

شب جمعه پنجم:نمیدونم روز پزشک امروز بود یا دیروز،ولی روز پزشک رو تبریک میگم به پزشک های وبلاگ نویس و وبلاگ خون.