تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.

بستنی ماراش اول:یه بستنی هست عکس بز روش هست و اسمش بستنی ماراش هست،خیلی دوست دارم.خوشمزه هست.

بستنی ماراش دوم:یه شیرینی هست به اسم موچی که هنوز من نخوردم.میگن خوشمزه هست،شما که زرنگ و بَلا هستین و موچی خوردین بگین ببینم چه مزه هست؟

بستنی ماراش سوم:توی پیوندهام آدرس وبلاگ دخترم بلومحیا رو گذاشتم.اگه وبلاگش رو بست ناراحت میشم از دستش.

بستنی ماراش چهارم:میگم پس کی قراره جنگ بشه؟

بستنی ماراش پنجم:دیروز که سیزده صفر بود من یه جاکلیدی خریدم و یه سفره.جاکلیدی به نیت این که تا سال دیگه که یه ساینا یا کوییک صفر بخرم.سفره هم به این نیت که تا سال دیگه خونه بخرم.

بستنی ماراش ششم:خیلی خدا رو شاکرم که عزیز دل حامله شد،همش از برکت دعای شما خواننده های خوب وبلاگ بود،خدا میدونه چقدر کامنت داشتم توی وبلاگ قبلیم و این وبلاگم که میگفتن فلانی رفتیم حرم دعات کردیم،سر نماز دعات کردیم،و جاهای مختلف آرزو میکردن که من بچه دار بشم.تا بالاخره خدا جواب دعاهای هممون رو داد و طبیعی عزیزدل حامله شد.حکمتش رو شُکر.دست همتون که برای من دعا کردین رو میبوسم.ایشالا خدا بچه من رو سالم به دنیا بیاره و به همه اول از همه همسر خوب و همراه و وفادار و مهربان عطا بکنه و هر کس هم که بچه میخواد خدا بهش بده.یه جور شیرین میشه زندگی وقتی در انتظار یه بچه هستی.

بستنی ماراش هفتم:داداشم فیل توی پست آخرش و دخترگلم بلومحیا توی پست های قبلی اش نظرشون این بوده که رفتن پیش روانشناس و خوردن قرص های روانپزشکی کار عبث و بیهوده ای هست.ولی خدا وکیلی از وقتی که من رفتم پیش روانپزشک زندگیم عوض شده.البته که آب و هوا و مردم خوب شیراز هم بی تاثیر نیست.ولی دغدغه جنسی ندارم،دلشوره ندارم،عصبی و بی حوصله نیستم،خودارضای افراطی نمیکنم.خوش خلق و مهربان شدم،رفتارهام کنترل شده هست،علاقه مند به کار شدم و تنبلی رو کنار گذاشتم.خیلی راضی هستم از زندگیم.شما هم برین دکتر اگه تو زندگیتون ناراحت هستین.

بستنی ماراش هشتم:پیرو مطلبی که در بالا ذکر کردم البته اینم بگم که چند روز پیش یه مقاله میخوندم میگفت که یه درصد کمی از آدمها مبتلا به کرونای طولانی مدت شدن که نشانه هاش دقیقا خود من بود.مه مغزی،عدم تمرکز،فراموش کاری،ضعف و بیحالی،بی انگیزه گی،افسردگی.این چیزا چند سالی با من بود و واقعا من یه آدم داغون شده بودم.مُردم تا اون سالها رو پشت سر گذاشتم.الان ولی هر شب حموم میکنم و تمیز و پر انرژی هستم.

بستنی ماراش نهم:خدا به عزیزدل اولاد سالم و خلف عطا بکنه،خیلی همه جوره من رو تحمل کرد.

بستنی ماراش دهم:حرف چندانی برای گفتن نداشتم ولی کلی حرف زدم.ممنون از شما خواننده عزیز وبلاگ که همیشه پُست های منو میخونی و ممنون از خیلی هاتون که راهنمایی ام میکنید و ممنون از کسایی که همیشه دعا و انرژی مثبت میفرستن.بنده حقیر کمترین کاری نمیتونم بکنم در مقابل این همه لطف و محبت شما جز این که قول بدم دیگه وبلاگ رو نبندم و تا سالها به نوشتن ادامه بدم و شما هم بیایید و بخونید.

دوستتون دارم.

عقل و هوش خود را با خوشی و نشاط دمساز کن تا هزاران آسیب از میان برود و عمرت دراز شود.

توی این بیشتر از ده سال وبلاگ نویسی هر مقطع زمانی یه خواننده های ثابتی داشتم و بعضی ها رو هم خیلی دوست داشتم،بعضی ها کم رنگ شدن،بعضی ها دوستیشون از بین رفته و نفرت به جاش اومده و بعضی ها در غبار زمان گم شدن.ولی الان و در حال حاضر و مقطع فعلی این خواننده ها رو خیلی دوست دارم و اگر هر کاری داشته باشن واسشون میکنم و نوکر پدرشون هم هستم‌.اینا رو دوست دارم:

نیره جونم

هاله قدسی جونم

بلومحیا دختر قشنگم

داداشم فیل

بگذار تا گذشته و حال را در آغوش خاطره، تنگ بفشریم و آینده را در آغوش گرم اشتیاق.

دختر قشنگم "بلو محیا" قدرت نوشته هاش رو توی پست های اخیرش به رُخ کشیده و داستان جذابی از زندگیش رو با فراز و فرود و جذابیت نوشته و هر پُست هم یه ترانه داره که همزمان با خوندن پُست باید به ترانه هم گوش بدی.

خلاصه که این شما و اینم بلومحیاhttps://bluemahya.blogsky.com/

فقط بلومحیا اگه یه دفعه بزنی و وبلاگ رو ببندی میام و پیدات میکنم و ادبت میکنم.

کسانی به آرزوی خود نمی‌رسند که آرزو و انتظار محال دارند

راستش دیگه برام مهم نیست ایران اسرائیل رو بزنه یا نه.من دوست راشتم اون موقع که منتظر بودم بزنه الان دیگه کلی گذشته و هیچ خبری هم از حمله نبوده و دیگه مزه نمیده بهش حمله بکنیم.هر چیزی به جای خودش باید باشه.باید ایران زود جوابش رو میداد.چه میدونم والا شاید اصلا نخوان که جواب اسرائیل رو بدن شاید هم گذاشتن واسه بعدا.من که دیگه اخبار جنگ رو دنبال نمیکنم.هر چه باداباد.

ما عموماً برای چیزهایی که بر سرمان نخواهد آمد به خود می‌لرزیم.

قربون خدا و حکمتش برم.این احسان رو تو شبکه پویا میبینم،نه قیافه،نه صدا،نه هیکل،نه استعداد،نه نمک،نه اجرای خوب،نه تحصیلات،نه شعور،نه هیچی،مطلقا این بشر هیچی نداره،خدا منو ببخشه هیچی نداره ولی تو این شبکه پویا داره پول پارو میکنه و خدا واسش میخواد.یه دختری هم تو شرکت ما هست یک ماه قبل من استخدام شده،نه قیافه داره،نه سواد داره،نه پارتی داره،نه کار میکنه،خدا شاهده در طول روز نیم ساعت هم کار نمیکنه حکم اون رو زدن ۱۷ تومن،من که کونم پاره میشه از بس کار میکنم حکمم رو زدن ۱۲ تومن.حکمتش رو نمیفهمم،بعضی ها رو خدا انگار یه جور دیگه دوست داره و ما معمولی ها بچه های زن بابای خدا هستیم و به حال خودمون رها شدیم.

وقتی حدود دو و نیم دهه پیش به سل مبتلا شده بودم، دریافتم که «نیروی اراده» موروثی‌ام به طرز غریبی بی‌اثر شده است

دو مطلب رو میخوام عرض کنم.

اول:میگن ۱۳ صفر که یک شنبه میشه اگر آرزویی بکنی و یه چیز کوچیک در ارتباط باهاش بخری سال دیگه آرزوت برآورده میشه.مثلا آرزو بکنی بچه دار بشی و یه لباس بچه گانه بخری یا آرزو بکنی ماشین بخری و یه جاکلیدی بخری.منم یک شنبه آرزو میکنم یه ماشین صفر بخرم.ماشین خارجی و آن چنانی نمیخوام حتی سمند و دنا و تارا هم نمیخوام،سقف خواسته های من یه ساینا صفر یا کوئیک صفر هست.داشتم میگفتم آرزو میکنم که یه ماشین صفر تا سال دیگه بخرم و یه جا کلیدی میخرم.ایشالا که آرزوم به واقعیت تبدیل بشه.

دوم:یه مطالبی هست چند روز دارم میخونم،نمیدونم والا من خرافاتی نیستم ولی میگن هر اسمی یه فرکانس داره تو طبیعت و این فرکانس ها هستن که سرنوشت آدمی رو توی زندگی تغییر میدن.و داستان های زیادی خوندم از آدمهایی که با تغییر اسمشون زندگیشون متحول شده.واسه همین رو انتخاب اسم بچه طفل معصوم حساس شدم که اسمی انتخاب کنم براش که خوش فرکانس باشه و انرژی اش بالا باشه که انشاالله توی مراحل زندگی اش سختی نکشه.

سوم:برای اون کسی که اسمش علی هست و چند وقتی هست گیر داده و مرتب فحش میده از خدا آرامش میخوام و روزی زیاد.امیدوارم اون قدر توی زندگیت سرت به خوبی و خیر و برکت شلوغ بشه و برکت وارد زندگی ات بشه که دیگه حتی اینجا رو به یاد نیاری چه برسه به این که بیایی به من و زن و بچه ام فحش بدی.

ترس از بیماری

رفتم حموم و اومدم بیرون،یه کم سرم گیج رفت.نکنه سرطان گرفته باشم.

چشمانت را خوب باز کن و نگاه کن، چهرهٔ خود را در تصویری می‌بینی؛ با گوش‌هایت خوب گوش بده، صدای خویش را در همهٔ صداها می‌شنوی

مهربانی اول:هر چی وبلاگ میخونم بیشتر از جامعه وبلاگ نویس ناامید میشم.توی کل وبلاگ های بلاگ اسکای دو یا سه تا وبلاگ هست که من دوست دارم بقیه رو باید بریزی تو مستراح و سیفون رو بکشی.در همین حد آدم تخمی و رُک و بی ادبی هستم و تعارف هم ندارم با کسی.البته در زندگی واقعی من تخمی بودن آدمها رو به روشون نمیارم.در زندگی واقعی هم آدمها همین قدر کس شعر و بیخود هستن.آدم درست و حسابی که دندون هاش تمیز باشه،بو عرق نده،شاکر خدا و نعمت هاش باشه و طماع نباشه اصلا پیدا نمیشه،اکثر قریب به اتفاق آدمها کس شعر هستن و تا دو کلمه باهاشون حرف میزنی حالت به هم میخوره ازشون.

مهربانی دوم:این کلیپ های پیاده روی اربعین رو میبینم با خودم میگم چقدر باصفا هست،کاش منم میرفتم.ولی گرم هست لامصب،من آدم راه رفتن پیاده توی گرما نیستم.خدا قسمت بکنه یه سال برم پیاده روی اربعین.

چه جالب،اگه توی یه سایت ،مثلا همین وبلاگ یه قسمتی از نوشته ها رو انتخاب بکنید و read aloud رو بزنید براتون میخوندش.

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست// نتوان به امید شک همه عمر نشست

در رابطه با بحث خیانت گفتنی ها زیاد هست،این که اگر یک زن با مردی بخوابه و کیر بره تو سوراخ هاش میشه خیانت و اگه یه مرد کیر بکنه تو یه زن در صورتی که متاهل یا تو رابطه باشه اسمش میشه خیانت.ولی خیانت زوایای تاریکی داره که بهش پرداخته نشده و همچنان مبهم هست و نیاز به بازنگری اساسی داره.

بر فرض مثال اگر مردی با مرد دیگه ای طرح دوستی بریزه و بهش بده باز هم خیانت محسوب میشه؟این که دیگه کیر نکرده تو سوراخ کسی،بلکه کون داده،آیا اگر کسی کون بده هم خیانت محسوب میشه یا برعکسش،اگر یه مرد رو بکنه چی؟خدب با زن نخوابیده و با مرد خوابیده،این وضعیت چطور میشه؟حالا اگه دو زن با هم بخوابن چی؟این جا که دیگه هیچ فاعل و هیچ کیری وجود نداره که بشه اسمش رو خیانت گذاشت ولی خوب شرایط بغرنجی هست،حالا اگر توی رابطه زن با زن یه آلت مصنوعی یا دیلدو هم وجود داشته باشه این دیگه حتما خیانت میشه.وضعیت وقتی پیچیده تر میشه که یکی از طرفین با یه ترنس رابطه داشته باشه.مثلا زن آدم با یه ترنس که آلت مردونه داره بخوابه خوب این احتمالا خیانت محسوب میشه یا شوهر آدم با یه ترنس بخوابه.وضعیت وقتی عجیب تر میشه که پای نفر سومی وسط نباشه و یکی از طرفین به شکل مجازی و سایبری با یه نفر رابطه داشته باشه،یعنی سکس تلفنی یا سکس چت و وب سکس.خوب اینجا عملا هیچ رابطه جنسی برقرار نشده پس تکلیف چیه؟حالا اگر بخواهیم کمی آینده نگر باشیم و به ویژن ریلیشن شیپ نگاهی داشته باشیم اگر یکی از طرفین رابطه هوش مصنوعی باشه چطور میشه،مثلا یکی که شوهر یا زن داره با هوش مصنوعی چت بکنه و جق بزنه و آبش بیاد.این چی میشه؟خدایا دارم گیج میشم.یه وضعیت دیگه هم پیش میاد که یکی از طرفیت بخواد از اسباب و اثاثیه استفاده بکنه،مثلا شوهر خسته و کوفته از سر کار بیاد و ببینه زنش داره خیار میکنه تو خودش،آیا بخشیدن زن و سالاد درست کردن با اون خیار جایز هست یا نه؟یا زن از خونه مادرش بیاد و ببینه شوهرش کیرش رو کرده وسط دو بادکنک.اون وقت چطور میشه؟یه مورد دیگه هم هست که هیچ اسباب و لوازمی و هوش مصنوعی و طرف ثالثی وجود نداره و بلکه به دست آهن تفته کردن خمیر باشه و مرد جق بزنه یا زن،اون چی میشه؟آیا خیانت هست؟نمیدونم.

دنیا پر از سوالات بی جواب هست و من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر،من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدن.

متأسفانه بسیاری از مردم پس از این‌که به دامان شوربختی درافتادند، به سعادت از دست‌رفته خویش پی می‌برند.

انگیزه من از نوشتن این پست ، خوندن پست اخیر وبلاگ داداشم فیل در خصوص نیاوردن بچه بود.

Phil یه آدم روشنفکر و خارج رفته و مرفه و تحصیلکرده و از لحاظ روانی نرمال هست که پدر خوبی میشه ولی بچه نمیاره.یه خواننده دیگه هم داشتم،احتمالا هنوز باشه،اونم تحصیلکرده و نوازنده بود،اونم بچه نمیاره،یه خواننده دیگه دارم مترجم هست و آدم روشنفکری در زمینه نظریات سیاسی و تاریخی هست اونم بچه نمیاره،زن ها و مردها و زوج های زیادی در اطرافم میشناسم که دستشون به دهنشون میرسه و آدمهای مهربانی هستن و فهیم و دلسوز  هستن ولی بنا به تصمیم شخصی بچه نمیارن به این دنیا.در طرف مقابل من اینجا که کار میکنم برعکس چیزی که در تبلیغات میگن که بی سوادی ریشه کن شده،مردان و زنانی میبینم که متولد ۱۳۷۱ یا ۱۳۶۵ هستن ولی بی سواد هستن باورتون میشه یه جوون ۳۰ ساله یا کوچیک تر تو این دوره زمونه بیسواد باشه؟ولی چهارتا بچه داره،یکی دیگه میشناسم چهار کلاس سواد داره و ۱۲ تا بچه داره و متولد ۶۸ هست.از اون ور هم افغانی ها و بلوچ ها و دهاتی ها و بیسوادهای مملکت که من خاک زیر پاشون هستم و قصد توهین ندارم هر کدوم ماشالا به جونشون حداقل ۴ تا بچه رو دارن.یه آینده نگری ساده نشون میده وضعیت کشور به شکلی قراره در بیاد.

من نگران این وضعیت هستم که آدم های خوب و تحصیلکرده و مرفه با روان سالم که میتونن پدر و مادر خوبی بشن یا بچه نمیارن یا مهاجرت میکنن و بچه شون خارجی میشه یا یه دونه میارن.