تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

خلاصه اوضاع

حقیقتا بین کانال و وبلاگ گیج شدم.هم کانال رو دوست دارم و هم وبلاگ رو.وبلاگ توش مخاطب بیشتری دارم و هر چی دلم بخواد مینویسم و بالاخره من خودم رو یه وبلاگ نویس با سابقه میدونم و برکت جامعه بلاگ اسکای هستم و من نباشم رونقی نداره و از طرفی کانال راحت میشه توش عکس گذاشت و هر لحظه دم دست هست.

حالا نمیدونم چی کار کنم،وبلاگ رو ببندم،نبندم.نمیدونم والا.

بچه ها من دیگه فحش نمیدم،احساس بدی دارم توی پست های قبل فحش دادم،فحش دادن کار آدمهای بی فرهنگ هست.من یه مرد ۴۰ ساله هستم که دارم پدر میشم و باید مودب و بافرهنگ باشم.

دیگه عرض کنم که خبر خاصی نیست جز این که روز ۳۰ ام بچه ام به دنیا میاد.

خداحافظی

نمیدونم چرا احساس میکنم که انرژی های منفی زیادی از سمت وبلاگ میاد توی زندگیم.

دختر قشنگم که به دنیا اومد هم وبلاگ و هم کانال رو تعطیل میکنم و برای همیشه از دنیای مجازی خداحافظی میکنم.

خداحافظی ام معلوم نیست چقدر طول بکشه و دائمی باشه یا خیر،ولی وبلاگ ها رو هر از گاهی میخونم.منتهای مراتب دیگه چیزی نمینویسم.

مادر جنده سگ پدر که وجود نداری حتی اسمت رو بگی،اینو بدون دستم بهت برسه با دندونام خرخره ات رو پاره میکنم.حرومزاده پیدات میکنم بالاخره.

۵ روز تا پایان وبلاگ

۵ روز تا پایان وبلاگ

اگه ببینم این بی وجودها میان و فحش میدن اصلا نمیرم.

هر کس که فحش میده وجود نداره،مادر سگه.

هر کس که مخالف نظام هست کیرم تا ته تو کص مادرش

کیرم تو زن،زندگی،آزادی

کیرم تو همه مخالفین نظام

کیرم تو پهلوی

کیرم تو مسیح علینژاد

کیرم تو گلشیفته فراهانی

ریدم تو سر کیمیاعلیزاده

ریدم تو دهن هر کی از جمهوری اسلامی بد میگه

کیرم تو کس مادرش  که میاد فحش میده

وجود ندارین.من واقعی هستم.شماره بدین قرار دعوا بزاریم مادر سگ های بی وجود.

۶ روز تا پایان وبلاگ

۶ روز تا پایان وبلاگ

دو سال پیش این موقع ها فکر میکردین آخوندا برن مسیح علینژاد میشه رئیس جمهور و اسم خیابونها رو عوض میکردین و توی شبکه های مجازی پست هایی میزاشتین مبنی بر این که فردای آزادی فلان گُه رو میخورین.کیرم تو مغزت ایرانی.ایران هم درست بشه ایرانی درست بشو نیست.

راحت باش هر چی میخوای فحش بده.

شما نه لیاقت آزادی رو دارین و نه لیاقت هیچی.به والله همین آخوندها هم خیلی بهتون راحت گرفتن و بهتون آزادی دادن.باید دست و پای آخوندها رو هم ببوسین.فقط به فکر این هستین که دَر همدیگه بمالین.تخمی ترین آدمهای کره زمین هستین.

۷ روز تا پایان وبلاگ.

۷ روز تا پایان وبلاگ

مدیریت وبلاگ و کانال برام سخته.من آدم نوشتن هستم ولی نه توی دو تا محیط.حالا فعلا جوین بده به کانال،یا اینجا رو میبندم یا اونجا رو.

اگه از اونا بودی که دو سال پیش فکر میکردی آخوندها میرن و گلشیفته با اون تیپ تخمی اش میشه رئیس جمهور پس آروم یه دیسلایک بهم بده و اگه دوست داری یه فحش هم بده.

۸ روز تا پایان وبلاگ

اگه فکر میکنی با رفتن من از بلاگ اسکای دنیای وبلاگ نویسی از رونق میفته پس بهم بگو.

چهل سالگی خوش اومدی.

چهل ساله شدم،رفت پی کارش.

دو سال پیش همین وقت ها فکر میکردین بوق بزنید پشت چراغ قرمز و بستنی میهن نخرین خامنه ای میره.

چه ملتی،شماها آخوندها هم واستون زیادیه.حقتون داعش هست که گردنتون رو بزنه.

راستی تولدم مبارک.

اگه با وجود همه این حرفهایی که میزنم بازم عاشقم هستی و نوشته هام رو دوست داری و نمیخوای که وبلاگ رو ببندم پس تولدم رو بهم تبریک بگو.

چهل ساله شدم.

۹ روز تا پایان وبلاگ

اگه هنوز عضو گروه نشدی زود جوین بده که همدیگه رو گم نکنیم.

۲ روز دیگه تولدم هست.


 ۱۰ روز تا پایان وبلاگ.

زود عضو کانال شو جا نمونی

۱۱ روز تا پایان وبلاگ

اصرار نکن،باید برم.

 ۱۲ روز تا پایان وبلاگ

رفتنی باید بره

۱۳ روز تا پایان وبلاگ

دیگه کم کم باید بارو بست

۱۴ روز تا پایان وبلاگ.

۳۰ مهر ماه وبلاگ رو میبندم.

۱۵ روز تا پایان وبلاگ تراویس بیکل

کیر تو کُس اول و آخر اونی که میاد کامنت میزاره و فحش میده.مادر جنده هیچ جوری نمیتونی منو از توی بلاگ اسکای حذف بکنی.

هیترام بیان سرش رو بخورن.

چه آرزوهایی که نمرد، چه سینه هایی که نسوخت

فوبیا اول:امروز یکی از همکارهام بهم گفت یه کارتن شیرخشک نان۲ بخر تو خونه داشته باش،شاید جنگ بشه و قحطی.استرس توی جونم افتاد.نزدیک ۲۰ میلیون پول اسباب کشی ام از تهران به شیراز شد.هم پول ندارم هم این اینجوری گفت اعصابم رو خرد کرد.

فوبیا دوم:فردا آقا جانم ارواحنا فدا نماز جمعه رو میخونه و دیگه همه چی تموم میشه و ختم بخیر میشه و جنگ و استرسش هم تموم میشه.

فوبیا سوم:اگه نی نی تو راهی نداشتم این قدر استرس جنگ بهم فشار نمی آورد ولی الان خیلی استرس دارم.این دفعه که رفتم روانپزشک،هم بهش میگم پروکستین رو عوض بکنه،چون هیچ جوره گیر نمیاد و هم بهش میگم استرس جنگ دارم.

فوبیا چهارم:اینم بالاخره مقطعی هست و رد میشه.

فوبیا پنجم:اون دختره بود همکارم که میگفت پیراهن هات خیلی قشنگه خیلی با هم صمیمی شدیم و دیروز هم بهم یه شکلات داد،گفت اینو از دبی آوردم.چه میدونم والا.

فوبیا ششم:هر کی نیاد تو کانال خودش ضرر کرده.

به سادگی می‌خواستم به جایی بروم که ندانند چه کسی هستم.

این روزها خیلی سرم شلوغ بود و درگیر کارهای اسباب کشی بودم.متاسفانه باخبر شدم که سیدحسن نصرالله هم شهید شد.به نظر من که پیرو خط رهبری هم هستم باید بیخیال جنگ و انتقام با اسرائیل بشیم.اینا خیلی حروم زاده و زرنگ هستن و من میگم اصلا کاری باهاشون نداشته باشیم و کلا ایگنورشون بکنیم و بلاک.نه دوستی و نه دشمنی.

اسباب ها از تهران رسید شیراز و تموم شد کارش،حدود ۱۵ تومن هزینه ام شد..البته اگه بخوام پول بلیط اتوبوس رفت و برگشت و غذا و هزینه های اینجوری رو حساب کنم حدود ۲۰ تومن هزینه ام شد.ولی بازم خدا رو شکر و سر عزیزدل سلامت که پولش رو جور کرد.دیگه کلا شیرازی شدم.

بچه ها یک ماه دیگه به دنیا میاد و ایشالا همه چی به خیر و خوشی پیش بره.

هوای شیراز هم خنک شده و حس خوب به آدم میده.

اگه میبینید اینجا کم کار شدم چون بیشتر توی کانال هستم.برنامه ام اینه که کم کم وبلاگ رو بزارم کنار و توی کانال متمرکز بشم.

چه بارونی،چه رویایی،کجا میری،بی من،کجاهایی؟

دارم میام تهران واسه دو روز که وسایلی که تهران دارم رو بردارم و تمام آن چه که ازم برجا مونده رو بردارم و تهران واسم بشه یه خاطره.

یه فصل جدید توی زندگی ام شروع شده که کار جدید و تولد بچه ام جزئی از اون هستن.

زندگی من رو زیاد از این شهر به اون شهر و از این آدم به اون آدم پاس داد.ضربه های زیادی خوردم ولی هر دفعه پا شدم و ادامه دادم.زندگی همین هست دیگه.

بعد از سالها هم دارم تنهایی یه جایی میرم.همه جا با عزیزدل بودم و همراه همدیگه بودیم.الان چون حامله هست موند خونه.دلم پیشش هست.خیلی بهش عادت دارم.شارژزم رو یادم رفته بود بیارم.توی اتوبوس و توی مسیر بهش پیام دادم که شارژر رو یادم رفته بهم گفت تو کیفت هست و دیدم به جز شارژر برام میوه هم گذاشته.خدا بهش سلامتی و بچه سالم بده.من که سراپا گناه شهوترانی هستم.اگر برکتی توی زندگیم هست به خاطر این زن هست.

امیدوارم همیشه سلامتی باشه واسه همه.سلامتی تاجی بر سر آدمهای سالم هست که فقط بیمارها اون رو میبینن.