دیروز عصری موقع برگشت به خونه از سرکار،توی ماشین بودم و رادیو پیام گوش میدادم و رادیو ترانه "باورم کن" از علی زندوکیلی رو گذاشته بود.منم خیلی دلم گرفته بود به خاطر شهادت آقای هنیه،عجیب که با اون گرمای هوا و گرفتگی هوا چند قطره بارون هم اومد،منم دیگه طاقتم از دست رفت و چشمهام پر از اشک شد و با این ترانه چند قطره اشک ریختم.یه دلتنگی هم برای برادر و خواهر و مادر و برادر زاده ام هم داشتم،یک سال بیشتره که ندیدمشون.همه اینا باعث شد که کمی بغضی و اشکی بشم.
اون مواقعی که همه چیز همین مدلی دست به دست هم میدن تا خالی شی خیلی خوبه ، کم پیش میاد ولی به موقعست معمولا
بعدش هم جق زدم خالی خالی شدم
خونوادت کجان؟
چرا نمیری ببینیشون؟
تهران هستن.مرخصی ندارم.هزینه اش هم زیاد میشه.زنم هم حامله هست