تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

به راستی که ابلهان انسان‌های خوشبختی هستند زیرا که هرگز پی به تنهایی خود نمی‌برند.

مطلبی رو عرض میکنم که شاید موافقی نداشته باشه و احتمالا باعث فشاری شدن خیلی ها هم بشه ولی واقعیت محض هست.

جمهوری اسلامی و آخوندها تا ابدیت باقی میمونن و جالب هم این جاست که بالاخره انقلاب رو صادر میکنن.تا بیست سی سال آینده جریان اسلام گرایی تمام اروپا رو میگیره و کل کشورهای اروپایی شبیه خاورمیانه میشه مردم و فرهنگش و وقتی تو لندن یا پاریس یا هامبورگ قدم میزنی احساس میکنی تو لاهور و بمبئی و اسلام آباد و کلکته داری قدم میزنی.بعد از اون هم نوبت امریکا میرسه و به معنای واقعی کاخ سفید حسینیه میشه.اسرائیل نابود میشه و هیچی ازش نمیمونه.یک جنگ جهانی دیگه و یک  جنگ اتمی دیگه هم توی همین بیست سال آینده پیش رو داریم.

همه کسایی هم که مخالف جمهوری اسلامی هستن کم کم پیر میشن و میمیرن و همه کسایی که زنده هستن طرفدار نظام هستن و هر کس از بدی آخوندها بگه بهش میخندن و میگن یارو کس خله. 

مرده من و زنده شما،اگه اینجوری نشد شما هر چی میخوای بیا به من بگو.

مرگ بر کسایی که فرار مالیاتی میکنن

دوستان این لینک گزارش فرار مالیاتی هست.هر پزشک،دندانپزشک،بقال،آرایشگاه،بنگاه،کافه،تعویض روغنی و هر کاسبی که میگه پول کارت به کارت بکن،برو از عابر بانک بزن به کارتم،شماره حساب یکی دیگه رو بده بزنی به کارتش،کارت خوانش مال کس دیگه باشه،میتونی گزارشش رو بدی.اینجوری جلوی فرار مالیاتی رو میگیری و وظیفه شهروندی خودت رو انجام دادی.اسمش هم اصلا زیرآبی زنی نیست،بلکه دلسوزی هست واسه وطن خودت و آینده بچه های ایران.اینم آدرسش:

https://www.intamedia.ir/tax-fraud

گزارشت رو ثبت کردی بیا بهم بگو

سامانه سوت زنی

اسم دکتر روانپزشکم رو توی سامانه فرار مالیاتی گزارش دادم،چون ویزیت ها رو باید کارت به کارت میکردم به حساب پدرش.

اسم دکتر نوزادان رو هم که طفل معصومم رو برده بودم‌ پیشش رو هم گزارش دادم،چون مجبورم کرد برم پای دستگاه پول ویزیت رو کارت به کارت بکنم.

هر کس هم میخواد گُه خوری بکنه بهش میگم چطور ما کارگرای تامین اجتماعی با ماهی ۱۱ تومن حقوق اول از همه مالیات رو از حقوقمون بر میدارن بعد بهمون حقوق میدن،بعد اون دکتر با روزی خدا میلیون تومن درآمد نباید مالیات بده؟

امیدوارم ترتیب اثر بدن و دهنشون رو سرویس بکنن.

باز میخواستم یه پست سیاسی بنویسم ولی نمینویسم.

وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده‌ای، گامهایی پیاپی را برای رفع آن خطا بردار.

سلام

ممنونم از کسانی که هنوز به وبلاگ سر میزنن و اینجا رو میخونن.راستش بیشتر تو کانال مینویسم و اونجا دم دست تر هست،ولی دلیل نمیشه که وبلاگ ننویسم.

از اوضاعم بگم خوبه خدا رو شکر،طفل معصوم اذیت نمیکنه،در واقع عزیز دل خوب جمعش میکنه و بلده چی کار کنه که بچه گریه نکنه،لحظه به لحظه بهش ممه میده و بچه هی میخوره و پی پی میکنه.برخلاف چیزی که دیگران میگفتن و منو میترسوندن شب ها خوابم به هم نخورده.ساعت ۹ شب که میشه رسپریدون رو میندازم بالا و میخوابم تا ۶:۳۰ صبح.در طول شب هم به خاطر آپنه و تشنگی و گریه بچه هم بیدار میشم ولی بعدش به خواب میرم.

امشب یه دکتر میاد خونمون که بهم دستگاه تست خواب وصل بکنه.امیدوارم همه چی خوب پیش بره.

هر جمعه با عزیز دل یه مینی سریال میبینیم و زندگی جریان داره،مادر من ۶ روز موند پیشمون و مادر خانمم هیچی نموند پیشمون و عملا توی بزرگ کردن این بچه دست تنها هستیم،در واقع زنم دست تنها هست.ولی ظاهرا تجربه اش توی بچه داری بالاست.

دیگه چی بگم؟یه پیشنهاد کاری دیگه دارم که چند روز در هفته عصرها برم کار بکنم،هنوز نمیدونم قبول بکنم یا نه،توی شیراز خوب پول نمیدن،ولی شاید برم.

بچه داری و زایمان و تولد بچه مثل قضایای ازدواج میمونه،شما وقتی بخوای ازدواج بکنی میتونی بی نهایت خرج آتلیه و لباس عروس و باغ و تالار و غذا و مراسمات مختلف بکنی و یا این که میتونی دست یارت رو بگیری و بری دفترخونه عقد بکنی و والسلام.حالا خرج های بچه هم جوری هست که هیچ سقفی نداره،بی نهایت خرج زایمان و بیمارستان و سیسمونی و پوشک میتونی بکنی و میتونی هم به ساده ترین شکل ممکن ببریش جلو.

هوای شیراز هنوز گرمه و خنک نشده که جای شکرش باقیه.

یه چیز دیگه هم میخوام بگم،گفتنش از آدم آتئیست لامذهبی چون من شاید عجیب باشه،ولی بعضی وقتها فکر میکنم که خدایی هست و حواسش به من هست،و هر اتفاق و بلایی توی زندگی سرم اومده عین نیازم بوده،به مرحله والایی از پذیرش زندگی رسیدم.به خودم و گذشته و زندگی ام نگاه میکنم.من آدم زرنگ و باهوش و پر از استعدادی نیستم،ولی کارها برام خوب پیش میره،مشکلات برام آسون میشه،بچه خوب گیرم میاد،زن عاشق و آرومی دارم.نمیدونم چرا؟فقط حس میکنم دستی در تمام طول زندگی ام همراهم هست که منو از بین مسیرهای مختلف به سمتی راهنمایی میکنه که اتفاق های خوب برام بیفته.شاید واقعا خدایی هست و این دست خدا باشه.وقتی به این چیزها فکر میکنم از خودم خجالت میکشم و با خودم میگم پس اونی که تو زندگیش پشت هم بدشانسی و تصادف و مریضی و تنهایی و اندوه نصیبش میشه چی باید بگه،اگر خدایی هست که داره برای من و بعضی ها بهترین ها رو رقم میزنه پس چرا واسه دیگران این کار رو نمیکنه.سردرگمی های بیست و سه،بیست و چهار سالگی و اون سال ها دوباره به مغزم هجوم آورده که شاید یه قدرت برتر،یه کارما،یه خدایی واقعا باشه.

ممنونم که تا اینجا خوندی،تو خواننده خوبم اگر نبودی منم قدرت نوشتن نداشتم.خوندن تو باعث میشه که انگیزه نوشتن داشته باشم.دوستت دارم خواننده عزیزم.


کیانوش سنجری

من که این خدابیامرز کیانوش سنجری رو نمیشناختم.ولی حیف بود،جوون قد بلند و جذاب و خیلی خوش تیپی بود.

ولی روی سخن من خیل انبوه فعالین حقوق بشر و حقوق زنان و حقوق کارگران و حقوق حیوانات و اکتیویست ها و سلطنت طلب ها و براندازان داخل و خارج کشور هست.این خدابیامرز خودش رسما اعلام میکنه که میخوام زندگی ام رو خاتمه بدم.اون وقت هیچ کس بلند نشده بره پیشش بگه فلانی بیخیال،جون من ول کن.نکن این کار رو.هیچ کس دلش واسه اون جوون نسوخته،اون وقت چطور از این جماعت انتظار دارین که دلشون واسه ملت ایران بسوزه.این جماعت فعال سیاسی فقط دنبال منفعت و پر کردن جیب خودش هست.دلشون واسه مردم نمیسوزه.

خدا از سر گناه این مرحوم هم بگذره و طلب آمرزش براش دارم.

اگر افکار خودکشی دارید با شماره ۱۲۳ یا ۱۴۸۰ تماس بگیرید.

مشکل زندگی آن نیست که پاسخی وجود ندارد، بلکه مشکل آن است که پاسخ‌های بی‌شماری وجود دارد.

دنیا درگیر جنگ هست.هر قاره ای توش یک یا دو جنگ در جریان هست و هر روز آدمهای زیادی کشته میشن.اما کی جنگ ها تموم میشه؟به عقیده من زمانی جنگ از روی کره زمین محو میشه که متولدین دهه ۴۰ و ماقبل اون همه بمیرن‌.دنیا بیفته دست دهه ۵۰ به بعد.منظورم ایران نیست،همه دنیاست.هر چی هم سن پایین ترها به حکومت و مجلس و سیاست برسن دنیا جای قشنگ تری میشه.هر چی جنگ و خون ریزی و کودتا و انقلاب و بحران سیاسی هست مستقیما مربوط میشه به افراد دهه ۴۰ به قبل.اینا که دیگه به سلامتی برن اون دنیا ،جهان هم درست میشه،صف گوشت دولتی و مرغ و شیر و شکر و نونوایی هم یا از بین میره یا خلوت میشه.

قسمت اگه دوری شه،صد سال نوری بشه

احساس عجیبی دارم،از پریشب که توی خواب تنفسم قطع شده و واسه چند لحظه مُردم تا همین الان دارم به این فکر میکنم که نکنه من زود بمیرم.دلم میخواد اقلا ۸۵ سال عمر بکنم تا طفل معصومم تو ۴۵ سالگی پدرش رو از دست بده و بزرگ باشه حداقل.از مُردن نمیترسم،از این که بچه ام تنها بزرگ بشه ناراحت میشم.ایشالا صد سال عمر بکنم.

من کمتر مینویسم شما کدوم وبلاگ ها رو میخونید؟دیگه اثر و آثار من توی جامعه بلاگ اسکای کم رنگ شده و کسی مثل سابق طرفدار من نیست.چند نفری خواننده خاص و ثابت و همیشگی دارم که دستشون رو میبوسم.

آبروی من کیسهٔ زباله نیست که هر شب بذارینش دم در!

یه اتفاق عجیب و شرم آور برام افتاد دیشب.خیلی خجالت کشیدم ولی خوب دیگه کاریه که شده.

دیشب تو خواب شاشیدم،نه یه جیش کوچولو و یه نشتی ریز،نه یه شاش خیلی گنده،طوری که شلوار و شرت و زیرپوش و پتو و روتختی و تشک و همه چی خیس شد،خیس خیس.فکر کنم نزدیک ۲ لیتر شاشیدم تو رختخواب.بعد از خیسی و سردی بیدار شدم.نصفه شب بیدار شدم و عزیزدل اون طرف تخت با بچه بودن و بهش گفتم چی شده،کمی دلداری ام داد.لباس هام رو همه درآوردم و با پتو و روتختی پرت کردم یه گوشه.صبح که بیدار شدم بهم گفت اینا همه به خاطر آپنه هست.چند سالی هست بهم میگه توی خواب نفست قطع میشه و خروپف های عجیبی داری و نمیتونی تو خواب نفس بکشی و باید بری درمان بکنی.ولی من اهمیتی ندادم به این موضوع.احتمالا هم دیشب نفسم قطع شده توی خواب و بدنم دچار کمبود اکسیژن شده واسه همین شاشیدم به خودم.

حالا گفت خودم برات نوبت تست خواب میگیرم که بری دنبالش.کمی هم به قرص های اعصاب مثل فلوکستین و رسپریدون که میخورم مشکوک هستم ولی از اونا نیست.علتش همون آپنه هست.

به هر حال خدا رحم کرد که خونه خودم بودم و ایشالا دیگه این اتفاق نیفته برام.

شهر عجیبیه،نکنه خوابیم داش تراویس.

قبل از این جنبش های تخمی چپ ووک و زن زندگی آزادی و فمینیستی،یارو میرفت اسلحه میگرفت دستش،میرفت فعالیت سیاسی میکرد،از جون خودش میگذشت،مقاله مینوشت،با جرات جلوی زور و ظلم ایستادگی میکرد و از همه چیز میزد،اون وقت بهش میگفتن مبارز سیاسی.حالا هر جنده ای وسط دانشگاه لخت میشه یا روسری اش رو میزنه نوک یه چوب و میره روی یه خرک وایمیسه میشه مبارز شجاع راه آزادی،بعدش هم نمیدونم چطوری سر از کانادا و امریکا در میاره.