رفتم مرغ و برنج عنبربو و تخم مرغ و روغن و دو تا ماکارونی و یه دبه ماست و یه بسته عدس و قند و شکر خریدم.هیچی هم پرداخت نکردم.همش جز کالا برگ الکترونیکم شد.این همه خرید کردم،هیچی ندادم،بعد بگین جمهوری اسلامی بده.
شما هم برین کالا برگتون رو خرید بکنید.
همین دیگه،بوس به جمهوری اسلامی.
نمیدونم این رو گفتم یا نه.
بچه که بودم وقتی توی خیابون های شهر کودکی ام قدم میزدم،پر از نور بودم.زندگی رو میفهمیدم و با آسمون در ارتباط بودم،با درخت حرف میزدم و صدای کبوترها رو میفهمیدم.با زمین در ارتباط بودم و راه که میرفتم صدای زمین رو میشنیدم.زندگی برام یک معنای دیگه ای داشت و سبزه ها سبزتر بود و رنگین کمان رو بعد تز بارون میدیدم.ملخ ها و سنجاقک ها روی شونه هام مینشستن و روحم میتونست پرواز بکنه.خودم رو تو اوج میدیدم و سبک بودم.بارون به صورتم میزد و موهام خیس میشد.رنگ ها زنده بودن و هوا بوی خوب میداد.
طفل معصومم تب کرده.واکسن چهار ماهگی اش رو بعد از چند هفته تاخیر زدم.با کلی آشنا بازی و سفارش.اونی که آشنا نداره هم باید صبر بکنه تا ببینه حضرات چه تمهیدی اندیشه میکنن واسه کمبود واکسن.
من هر چی که توی این وبلاگ میگم جز راست و حقیقت چیزی نیست و باید به همه حرفهام ایمان بیارین.من طرفدار هیچ حزب و نظام و گروهی نیستم،ولی وقتی آقا گفت مذاکره با آمریکا غیر شرافتمندانه هست من گفتم که حتما یه چیزی میدونه که اینو گفته.حالا چند روز پیش برخورد تحقیر آمیز ترامپ با زلنسکی رو دیدم با خودم گفتم درود به شرف آقا.فکرش رو بکنید مثلا پزشکیان،حالا من خیلی هم خوشمنمیاد ازش،ولی رئیس جمهور کشوره،داشتم میگفتم پزشکیان بره مذاکره بعد ترامپ بخواد باهاش اینجوری برخورد بکنه،یا هر کسی از ایران بخواد بره پای میز مذاکره و یه امریکایی کون نشور بخواد با مسئول کشور من اینجوری برخورد بکنه.من باید از خجالت و تحقیر بمیرم.الان باز یه مشت کونی خودباخته میان میگن نه تو نمیدونی امریکا با ایران اینحوری نیست و امریکا خیلی خوبه و امریکا با مردم ایران کاری نداره.کثافت ترین قوم و دولت همین امریکاست.خدا رو شکر که ریدیم بهش و باهاش مذاکره نکردیم.
آقا ما نخوایم به مهمونی خدا دعوت بشیم کی رو باید ببینیم؟
ادمین محترم بلاگ اسکای
با سلام و احترام
احتراما به عرض می رساند حدود ۱۸ ماه پیش به دلیل تخطی و تخفلات بنده حقیر،دسترسی ام به وبلاگم گرفته شد.که تصمیم درستی بود.حال پس از گذشت نزدیک به دو سال،من از اشتباهات خود درس گرفته ام و با وجود تولد فرزندم انسان دیگری شده ام و تمام سعی خود را در راه خدمت به وطن و نظام مقدس جمهوری اسلامی به کار بسته ام.پست های یک سال اخیر این وبلاگ ارادت من را به کشور،رهبر عزیزمان و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نشان می دهد.لذا خواهشمند است با رفع مسدودیت دسترسی به وبلاگ موافقت بفرمایید.
با تقدیم احترامات الهی
تراویس بیکل
زمان اول: بعضی ها تعریف میکنن و از گذشته یاد میکنن که فلان سال پیشنهاد کاری خوبی داشتم یا فرصت مهاجرت داشتم یا خواستگار خوبی داشتم یا دختری بود که میتونستم باهاش ازدواج کنم و الان ثروتمند بودم و از فرصت های از دست رفته شون حرف میزنن.ولی من هر چی به زندگیم نگاه میکنم،اون سکوی پرتاب رو نمیبینم،اون فرصتی که بهم رو کرده باشه،اون موقعیت طلایی هیچ وقت وجود نداشته.چیزی اگر بوده با تلاش خودم بوده و خیلی از جاها هم به جای فرصت ناکامی داشتم.میخوام بگم که شانس خیلی دخیل هست در زندگی آدمها،باید یه جایی یه جرقه ای خورده بشه و انسان در مسیر صحیحی قرار بگیره.مثلا من خیلی ها رو دیدم که رشته های سختی مثل برق و کامپیوتر و ریاضی و امثالهم در دانشگاه های معتبر درس خوندن و مدرک گرفتن ولی یا بیکار هستن یا یه شغل پایین دارن ولی آدمهایی هم هستن که رشته های خیلی آسون توی دانشگاه های غیرحضوری و دورافتاده خوندن و توی جای خوب یه شغل دولتی پردرآمد دارن.میخوام بگم موفقیت و کسب درآمد یه درصد خیلی بالایی به شانس ارتباط داره.
زمان دوم: ما در این دنیای بزرگ و در مقابل زمان مثل نقطه ای گیج و گنگ و نامفهموم هستیم،انسانها میان و میرن و زمان همچنان هست و خواهد بود.دردها و ناراحتی های ما در مقابل زمان هیچ نیست و تصمیمات ما هیچ پشیزی واسه زمان ارزش نداره.درست مثل اون احمق هایی که سال ۱۴۰۱ بخاری رو زیاد میکردن تا گاز بیشتری مصرف بشه و جمهوری اسلامی سقوط بکنه.زمان هم همین طوره،ما چه بچه بیاریم و چه نیاریم و چه با این دنیا قهر باشیم و چه نباشیم،چه در افسردگی فرو بریم و چه ناراحت باشیم زمان میگذره و همه چیز به فراموشی سپرده میشه.
زمان سوم:صبح طفل معصوم رو بردیم واسه واکسن چهارماهگی،از قرار معلوم واکسن برای نوزادان در استان فارس نایاب شده و از هند وارد نشده و هیچ واکسنی در هیچ خانه بهداشتی پیدا نمیشه.واکسن واسه بچه هامون نداریم و ادعای نابودی اسرائیل رو داریم.
زمان چهارم:قبلا گفتم باز هم میگم،تا قبل از به دنیا اومدن طفل معصوم زندگی مثل خوابی بود برام که هر لحظه اش کابوسی بود که دلم میخواست زودتر تموم بشه و دنیا و متعلقاتش هیچ ارزشی به چشم نداشت و دنیا همچون آب دماغ بز یا استخوان دست یک جذامی برای من بی ارزش و بیهوده بود.ولی از وقتی طفل معصومم به دنیا اومده آدم دیگه ای شدم،همه چیز برام زیباست و پر از شور و شوق زندگی هستم.کار میکنم و از همه چیز رضایت دارم و زندگی مثل پرنده ای رنگارنگ بالهاش رو جلوی چشمانم تکون میده.بچه به زندگی آدم معنا میده و تو احساس میکنی که زندگی ات قبل از بچه هیچ نبوده و بچه همه چیزت هست.
سلام من به تو بار قدیمی اول:یکی از همکارها پشت سرش میگفتن که باباشکری داره و منم همیشه میگفتم که زشته گناه مردم رو نشورین.ولی امروز گفت آیفون ۱۶پرو مکس خریدم،من ساده فکر میکردم گوشی سی چهل تومن باشه،رفتم تو دیجی کالا دیدم ۱۸۰ میلیون بلکه هم بیشتر گوشی هست.دیگه فکر کنم حرف و حدیث های پشت سرش درست باشه.با حقوق دوازده سیزده تومن نمیشه آیفون ۱۶ پرومکس خرید.مگر با میک زدن موش موش کم جون باباشکری.
سلام من به تو یار قدیمی دوم:من قول داده بودم در مورد دهه شصتی های عتیقه دیگه حرفی نزنم ولی همش کاراشون تو ذهنم فلاش بک میشه.خدا رو شکر دهه شصتی ها بزرگ شدن و کسی دیگه محلشون نمیزاره.اون موقع که دهه شصتی ها جوون بودن هر سال این موقع ها تنها دغدغه شون این بود که ربنای شجریان از تلویزیون پخش بشه،یعنی تباه ترین و عتیقه ترین نسل ایرانی همین دهه شصتی ها هستن.یا این که میرفتن فیلم جدایی نادر از سیمین رو بارها میدیدن که فروشش از اخراجی ها بیشتر بشه.خلاصه که دهه شصتی عتیقه امسال هم ربنا از تلویزیون پخش نمیشه.
سلام من به تو یار قدیمی سوم:این پزشکیان کاپشن پوش هر جایی میره واسه سخن رانی میگه باید همدل باشیم،یک صدا باشیم،اختلافات رو بزاریم کنار،هنوز من ندیدم کاری بکنه.من جز حقیقت قسم خوردم تو این وبلاگ چیز دیگه ای نگم.این هنوز هیچ کاری نکرده.تورم که هزار درصد بیشتر شد،طلا اونجور،سکه اینجور،دلار هم که واویلا.گرونی هم بیداد میکنه.دارو هم کمبود پیدا کرده.این فقط کاپشن میپوشه و میگه باید وفاق داشته باشیم.مرد حسابی یه کاری بکن.
سلام من به تو یار قدیمی چهارم:از اسنپ میوه خریدم و میوه فروش برام میوه تخمی فرستاده بود و بچه بغلم بود و به میوه فروش گفتم مادرجنده با این میوه فرستادنش.عزیز دل ناراحت شد و گفت وقتی بچه بغلت هست فحش نده.دوست ندارم انرژی منفی بگیره.منم گفتم چشم.ولی هنوزم معتقدم میوه فروش مادر جنده هست.
طفل معصومم با پوشک کانفی حالش خوب شد و قرمزی های پاش از بین رفت.طفلک بچه ام،دلم براش میسوخت.خدا هیچ نی نی رو مریض نکنه و همه نی نی ها ایشالا حالشون خوب باشه همیشه.
دلبری پیغام خصوصی داده بود که طرفداری از نظام ات واقعی هست یا ایستگاهمون رو گرفتی.ساده میگم،اونایی که زمان شاه زندگی میکردن و از امکانات پهلوی استفاده کردن و تحصیل کردن و صاحب شغل شدن و خانواده تشکیل دادن و بهترین ماشین رو میخریدن و خونه ویلایی بعد چند سال کار کردن خریدن و آزادی پوشش داشتن و کشورشون پاسپورت معتبر داشت و همه کار خوب و دولتی داشتن نمیدونم چی توی سرشون گذشت که میلیونی ریختن تو خیابون و شاه رو بیرون کردن.آیا کار خوبی کردن؟حالا ما هم بچه های همین خاک هستیم،بچه نظام هستیم،بچه انقلاب هستیم،نسل بزرگ شده در دل جمهوری اسلامی هستیم،جمهوری اسلامی ما رو مدرسه فرستاده،خرج دانشگاهمون رو داده،حقوق به پدرانمون میده،مریض بشیم،زایمان بکنیم تمام یا قسمتی از هزینه هامون رو میده،بیمه برامون رد میکنه،حقوق بازنشستگی بهمون میده،یارانه بهمون میده.عزت و احترام و مقبولیت تو منطقه و جهان بهمون داده،امنیت داریم،دله دزدی هست ولی موشک رو سرمون نمیباره و راحت شب میخوابیم.آیا در مقابل این همه خوبی باید نمک نشناس بود و انقلاب کرد؟اگر ما دنبال براندازی و بیرون کردن آخوندها باشیم پس چه فرقی داریم با نسل گذشته که شاه رو بیرون کردن.ما باید از تاریخ درس عبرت بگیریم،نباید محکوم به تکرارش باشیم.من دل سپرده به جمهوری اسلامی و رهبرم هستم چون توی این مملکت بزرگ شدم و به خاطرش سربازی رفتم،خیلی باید احمق باشم که مخالفش باشم.من موافق اصلاحات هستم.جمهوری اسلامی باید اصلاحاتی در زمینه قوانین خانواده و پوشش و اصلاحات اقتصادی انجام بده.و جلوی فساد و مافیا و کثافت کاری بانک ها رو بگیره.ما باید دنبال اصلاحات باشیم،منظورم اصلاح طلب هایی مثل خاتمی نیست.دنبال اصلاحات باشیم،نه دنبال براندازی.پس در نهایت جوابم به اون دلبر این هست که بله،من رهبر رو دوست دارم،چون اگر یک بار تعصب و کینه رو کسی بزاره کنار و یکی از سخن رانی هاش رو گوش بده میبینه که مو به موی حرفاش درسته،پیش بینی هاش همیشه درست بوده و بالاتر از همه پدر معنوی همه ما به حساب میاد.من چشم باز کردم آقا رهبر بوده و زیر سایه اش بزرگ شدم،مخم باید تاب داشته باشه که طرفدار پهلوی یا هر خر دیگه ای باشم.مثل این میمونه که پدر خودم رو دوست نداشته باشم و عاشق مرد همسایه باشم که به مادرم نظر داره.
والسلام