تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

اگر من همیشه حقیقت را به دست آورده و کشف کرده‌ام، به این دلیل بوده است که با تمام وجود آن را خواسته‌ام.

متاسفانه یک مشکلی پیدا کردم و نه میدونم روحی هست؟جسمی هست؟ریشه اش به کجا و چی برمیگرده؟مشکلم اینه که سرکار بند نمیشم.دلم میخواد از این کار بزنم بیرون،بهانه ام هم این هست که روزی ۵۰ دقیقه رفت و ۵۰ دقیقه برگشت باید رانندگی کنم.نمیدونم والا شاید هم حق دارم،ولی قبلا من اینجوری نبودم.کار رو هر جوری بود میرفتم.شاید اثرات چهل سالگی هست،شاید توی ضمیرناخودآگاهم ناراحتم که حقوق کمه.نمیدونم اگر برم پیش روانپزشک راهنمایی ام میکنه یا نه؟دلم میخواد منم برم سر یه کار بدون چالش و با حقوق خوب و راه نزدیک.البته بازم نمیدونم که میمونم سرکار یا خیر؟

تو هم اگه از کار کردن بدت میاد پس یه بوس به فرانسیس مک دورمند بده.

سوال بی جواب

نمیدونم چرا باز چند روزه همش حشریم.

شما صاحب دو زندگی هستید، دومی زمانی آغاز می‌شود که درمی‌یابید فقط یک زندگی دارید.

آتالا و رنه اول:یه ترانه "هیچکس " داره به اسم "هر یه روز" که پوبون باهاش همکاری کرده و اگر این ترانه یکی دو تیکه سیاسی نداشت خیلی قشنگ میشد.خیلی محزون و قشنگه.

آتالا و رنه دوم:نوا و آهنگ قلبم داره دوباره به سمت حزن و اندوه میره و باید جلوش رو بگیرم.

آتالا و رنه سوم:وقتی ظرف میشورم دلم میخواد یه دی جی اختصاصی داشته باشم و هی برام ترانه عوض بکنه.موقع ظرف شستن هم خیلی ترانه ها و صدای هایده حال میده.

آتالا و رنه چهارم:نمیدونم چرا خواننده های وبلاگ خیلی کم شده.

آتالا و رنه پنجم:ازدواج بهترین کار برای یه انسان هست و از اون بهتر بچه دار شدن.از وارد رابطه شدن نترسید.داداش گلم phil سلطان همه وبلاگ نویس ها توی کانالش یه موسیقی از سریال جاده ای به آونلی یا همون قصه های جزیره گذاشته،من فن این سریال هستم و فصل های زیادی ازش دیدم و با داستان آنشرلی یه جاهایی همپوشانی داره.در واقع آنشرلی و شخصیت هاش اول بودن بعد فیلیسیتی و اینا به وجود اومدن.حالا کار نداریم،توی یکی از قسمت ها عمه هتی خواستگاری پیدا میکنه که از قدیم دوستش داشته و چند صباحی میاد و میره و بعدش هم میمیره،آخر سریال عمه هتی کنار شومینه یه لبخندی به لب داره،همه اینا رو گفتم که بگم آدمی یه رابطه شکست خورده،یک ازدواج به طلاق ختم شده،یک عشق نافرجام داشته باشه خیلی بهتر از اون هست که زندگی عاطفی اش خالی از تجربه باشه.البته که امیدوارم عشق به همه لبخند بزنه.

آتالا و رنه ششم:عزیزدل حالش خوب نیست،همش دراز کش خوابیده یه گوشه و حال خوبی نداره،فقط روزی که میره سونو و بچه رو میبینه که سالمه حالش خوبه بقیه اش حال خوبی نداره.منم ظرف میشورم،غذا درست میکنم،خونه رو مرتب میکنم،حموم میبرمش،خدا ازجفتمون راضی باشه و کمک بکنه و این طفل معصوم سالم به دنیا بیاد،دیگه هیچی نمیخوام.میزارمش روی چشمام و بزرگش میکنم و هیچ وقت یادم نمیره که تنها خواسته ام از زندگی وجودش بوده.

آتالا و رنه هفتم:دو سه فیلم این روزها دیدم که بسیار بد بودن و تا نصفه دیدم.یکی سریال تیم برتون اون دختره نوجوون کیه،آهان ونزدی،فقط یه بیست دقیقه از قسمت اولش دیدم و نتونستم بیشتر ببینم،فیلم Madam Web که کراش جدیدم سیدنی سوئینی توش هست هم واقعا بیشتر بیست دقیقه ندیدم.فیلم دیگه ای هم بود علمی تخیلی بود و کره زمین اکسیژن تموم شده بود،اونم بیشتر ده دقیقه ندیدم.فیلمها داره به شدت جنسیت زده و نژادپرستی میشه.

هیچی دیگه،همین.تو هم اگه تا اینجا خوندی پس یه بوس کوچولو به آلیشیا کیز بده.

هیچ رنجی بالاتر از رنج کودکی نیست که برای اولین بار طعم ستم و سنگدلی را چشیده باشد.

تقدیر زندگی من این هست که شهرهای مختلف زندگی کنم،آدمهای مختلف ببینم،رنج های زیادی رو از سر بگذرونم و زندگی رو از جهات دیگه ای هم بتونم ببینم.

الان که شهرک صنعتی کار میکنم متوجه شدم طبقه ای از افراد هستن که هیچ چیز این جامعه پر از ادا براشون مهم نیست و چنان غرق زندگی سخت و کارگری خودشون هستن که هیچ خبر از جامعه ندارن.وقتی توی شهرک صنعتی هستم میبینم که مسائلی که واسه اکثر آدمها مهم هست چقدر پیش پاافتاده و احمقانه هستن.

چالش های مختلف،امیرتتلو،جایزه اسکار،زرامیرابراهیمی،بلایند دیت،اینستاگرام،لباس های مارک دار،ترندهای مختلف ادایی،چقدر احمقانه به نظر میاد در مقابل رنج و درد آدمهایی که ماهی ۲۳۹ ساعت واسه ۸ تومن کار میکنن و توی یه کانکس میخوابن.

عشق به تمام موجودات زنده شرافتمندانه‌ترین و باشکوه‌ترین ویژگی انسان است.

دل یار اول:کیک معینی پور اصلا توی یه لِوِل و سطح دیگه هست.خوشمزه ترین کیک جهان هست.

دل یار دوم:ترانه دل یار سارا نائینی رو دوست دارم.

دل یار سوم:چسبیدم حسابی به کار و با وسوسه های نفسم که میگه بزن زیر میز و بیا بیرون مقابله میکنم.

دل یار چهارم:هر وقت از خوندن وبلاگ من خسته شدین وبلاگ داداشم فیل که توی پیوندها هست رو بخونید،خیلی قشنگ می نویسه.

دل یار پنجم:آدمها چقدر ادایی شدن.

دل یار ششم:میخوام مستاجرم رو سوپرایز بکنم و کرایه رو اصلا زیاد نکنم.

دل یار هفتم:مرغ های بهشتی اگر صدا داشتن صدایی مثل سارا نائینی داشتن.

دل یار نهم:بوس آخر پست ها دیگه نمیره واسه اموات بلکه خوشگل ها و داف ها رو واستون میارم که لَذَت ببرین.

دل یار هشتم:اگه تو هم فیلم پورن میزاری و ترانه سارانائینی و بعدش یه کف دستی مرتب میزنی پس یه بوس به اولیویا کلمن بده.

سخنی با بلاگ اسکای عزیز

بلاگ اسکای عزیز حالا که تمام تمرکزت روی من هست و هر سخن بیهوده ای که در موردت میگم و وبلاگم رو میبندی و دسترسی ام رو مسدود میکنی و پست هام رو پاک میکنی میخوام باهات دو کلمه حرف حساب بزنم چون دوستت دارم.

خودت شاهدی که من پسر خوبی شدم و نوشته هام دیگه بد نیست و قول هم دادم بهت که دیگه هیچ حرف بدی به بلاگ اسکای نزنم.اصلا من خودم شیفته بلاگ اسکای هستم،عاشق بلاگ اسکای هستم.این همه سرویس دهنده خارجی و ایرانی وبلاگ و کانال و تلگرام و اینستاگرام،من همه رو ول کردم و چسبیدم به بلاگ اسکای،این یعنی چی؟یعنی این که من خودم قلبا بلاگ اسکای رو دوست دارم.حرفی هم اگر زدم از روی نادانی بوده و شما به بزرگی خودت من رو ببخش.

حالا خواهشم ازت اینه که بزرگی بکنی و دسترسی ام رو به وبلاگ قدیمی ام به آدرس https://travisbickle1.blogsky.com بهم برگردونی.اونجا مثل خونه من هست.ده سال توش نوشتم و به اون آدرس قبل عادت دارم.ازت خواهش میکنم منو ببخشی بلاگ اسکای عزیزم و بزاری توی آدرس قدیمم بنویسم.

دوستت دارم بلاگ اسکای

بهتر است آدمی محبوبی داشته باشد و او را از دست بدهد تا اینکه اصلاً به کسی مهر نورزیده باشد.

خبر خاصی نیست،ترانه چی میگن،چی شده از سامان ویلسون رو گوش میدم.خسته کار هستم.میخواستم نرم سرکار ولی پشیمون شدم و میرم تا حقوق بگیرم.فردا و پس فردا میگن یه بارون ناجور و سیل آسا قراره تو شیراز بیاد،چه میدونم والا،خدا میدونه.دلم هوس جوجه کرده،ظهر خوردم ولی بازم میخوام.یه کار زشتی که شیرازی ها میکنن و باید به خاطرش جوابگو باشن اینه که توی قرمه سبزی سیب زمینی میریزن.خورشت ناب ایرانی رو اینجوری گند میزنن بهش.

شیراز بوی بهشت گرفته خیابون هاش و هر جا که رد میشم و بوی خوش بهار نارنج ها میخوره بهم صلوات میفرستم.شیراز رو دوست دارم.جای خوبی هست برای زندگی.

دو سال پیش طرفای مهر و آبان میگفتن مهران مدیری با قایق موتوری رفته دبی تو قایق با علی کریمی بودن و جلسه داشتن و علی کریمی میفهمه مهران مدیری از سمت سپاه اومده و میپره تو دریا و با جت اسکی میان میبرنش و یه کار دیگه هم بود که میگفتن بخاری ها رو تا ته باز بکنین و پشت چراغ قرمز توی ماشین بوق بزنید تا جمهوری اسلامی سرنگون بشه.منم میومدم میگفتم احیانا کس خلی چیزی نیستید این یاوه ها رو میگین بعد فحش میخوردم از مخاطب.

دیگه خبر خاصی نیست،تو هم اگه هنوز جین تنگ و اسکینی میپوشی پس یه بوس به الیزابت ماس بده.

چراغ کوچکی در شب، تاریکی را می‌شکافد و به اطراف نور می‌دهد، کار خوب اگرچه کوچک و ناچیز باشد در نظر من کوچک و ناچیز نیست.

دو سه نفر از خواننده های وبلاگ میدونم دیروز کنکور دادن.امیدوارم کنکورتون رو خوب داده باشید و موفق باشید و در رشته ای که تمایل دارین پذیرفته بشین.

زمان همانند رودخانه ای است که اگر جریانش را تعیین نکنی تورو بر سر راهش نابود خواهد کرد.

از ما دهه شصتی ها که بپرسی بهترین سالهای زندگیمون از سال ۸۰ تا ۹۲ بوده،بعد از اون ریدیم.از یه دهه پنجاهی بپرسی میگه دهه هفتاد،از یه دهه چهلی بپرسی میگه دهه شصت درسته جنگ بوده ولی سالهای زیبایی بوده و همه کنار هم خوش بودیم و این صحبتها.

جواب درستی برای این سوال وجود نداره و هر کس بنا بر سن و سالی که داره یه مقطعی رو بهترین سالهای زندگیش میدونه و همه هم به سن ۲۰ تا ۳۰ سالگی اشاره میکنن.حالا بیست تا ۳۰ سالگی ما دهه شصتی ها افتاد بین سالهای ۸۰ تا ۹۳ و اون ورا.

در واقع به نظر بنده حقیر فدوی امت بیست تا سی سالگی بهترین سالهایی هستن که آدم جوون هست و گیرایی بالایی داره و امید و نشاط درونش موج میزنه،من توی اون سالها دقیقا مثل یه کره بز بودم،پر از نشاط و انرژی.به نظرم بیست تا سی سالگی نورها روشن تر هست و درخت ها سبزتر و خوراکی ها خوشمزه تر و همه چیز زیباتر هست.

اگر بین بیست تا سی سال هستی قدر تک تک روزها و لحظه هایی رو که داری بدون و ازش لذت ببر.

اگه تو هم حاضری همه چیز رو بدی ولی واسه یک ساعت دوباره تو دهه هشتاد زندگی بکنی و نفس بکشی پس یه بوس به جنیفر لارنس بده.

اگر مرگ نبود همه آرزویش را می‌کردند. فریادهای ناامیدی به آسمان بلند می‌شد و به طبیعت نفرین می‌فرستادند.

بهار اول:بعضی سوپرمارکت ها یه محصولی دارن به اسم کیک گل محمدی معینی پور،اگر دیدین توی خریدنش شک به دلتون راه ندین و سریع بگیرین و بخورین،خیلی خوشمزه هست لامصب.

بهار دوم: حقوق گرفتم احتمالا یه دستگاه اسپرسوساز قسطی بخرم.میدونی زندگی من چطوری بوده و هست؟هیچ وقت نتونستم یه چیزی رو که میخوام همون لحظه برم بخرم،منظورم چیزایی هست که چند میلیون یا چند صد هزار تومن باشه،همیشه دستم خالی بوده یا خرج های مهم تری داشتم و هر جیزی که خریدم تا حالا باید براش برنامه ریزی بکنم.ناراحت نیستم،بیشتر مردم مثل خودم هستن.

بهار سوم: گزارش هایی در اینستاگرام میبینم که از دخترها یا پسرها میپرسن چه کسی کنسله و میگن که پسری که زیر ۱۸۰ باشه کنسله یا دختری که زیاد بخوره کنسله و فلان.خداوند متعال با اون بزرگی و کَرَم و عظمتش هیچ بنده ای رو کنسل نکرده و همه یه جایگاهی پیشش دارن بعد ما کی باشیم که بنده های خدا رو کنسل بکنیم.اصلا خیلی اصطلاح زشتی هست این کنسل کردن.هر آدمی واسش خودش احترام و شخصیت داره.و دیگه این که من نمیدونم دخترها یا پسرها توی چه دنیایی سیر میکنن،الان کارگر بدبخت هر روز هفته از ساعت ۷ تا ۴ کار میکنه و در نهایت آخر ماه حقوق اداره کاری بهش ۹،۵ میلیون میدن،یعنی زیر ۱۰ تومن.اینم قانون اداره کار هست.بعد چطوری یکی برمیگرده میگه کسی که زیر ۴۰ تومن در بیاره کنسله.چرا اصلا این حرف رو میزنه.من درسته دارم شبیه پدربزرگ ها میشم.ولی واقعا بعضی تفکرات نسل جدید آزارم‌ میده،تقصیر پدر و مادرهای احمقشون که هم سن و سال های ما هستن هم هست.خلاصه این که کسی رو الکی کنسل نکنید و این اصطلاح انسان ستیز رو هم به کار نبرین.

اگه تو هم این پست رو تا اینجا خوندی به احترام هاله جون قدسی که نگفته میدونم دوسش داره یه بوس به ریچارد گیر بده.


همهٔ ما آزادتر می‌شدیم اگر همهٔ حقیقت دربارهٔ بدسگالی آدمها بالاخره گفته می‌شد.

غریزه تشکیل خانواده و مادر شدن چیز عجیب و غریب و پیچیده ای هست.دخترها تا مجرد هستن ترگل و ورگل و ظریف و خوشگل هستن،بعد با یه نره خر ازدواج میکنن و حامله میشن،احساسات تخمی،ترک های پوستی،درد،تهوع،یبوست،تنفر از بوی غذا،ویارهای عجیب و غریب و به هم ریختن هورمون ها تنها بخش کوچکی از سختی های دوره حاملگی هست و بعد از اون هم دیگه هیکل و تیپ مثل قبل نمیشه ولی همه فراموش میشه و طبیعت کاری میکنه که همه از یاد بره و دوباره حامله میشن.آفرینش یک زن واقعا عجیبه‌.

اگه تو هم از کار طبیعت در عجب هستی پس یه بوس به جیجی حدید بده.

شکم زندان باد است ای خردمند/ ندارد هیچ عاقل باد در بند

این پست رو ظهر جمعه ای می نویسم.یک هفته هست منت گذاشتم رو سر دنیا و دارم میرم سرکار،کارم شهرک صنعتی هست و رانندگی زیادی داره ولی وقتی میبینم یکی از زرقان،یکی از صدرا،یکی از جاهای دور تر میان شهرک صنعتی و ننه ام هم یک میلیون ریخته به کارتم و بهم میگه بهت افتخار میکنم و عزیز دل هم میگه خوشحالم میری سرکار،  دیگه خجالت میکشم بزنم زیر میز و نرم سرکار.این دو سه سال بیکاری کالیبر گشادی کونم رو خیلی بالا برده و  آب و هوای سُفله پرور شیراز خیلی روم تاثیر گذاشته و دارم سخت مقاومت میکنم و روی خودم کار میکنم که دوباره راه بیفتم توی کار.

عزیز دل هم خوبه،بچه اش هم خوبه خدا رو شکر.ممنونم از دعاهای خیر شما دوستان عزیزم.

قبلا بوس ها رو همه میدادیم به هنرپیشه های کلاسیک ولی خوب الان دیگه دوره و زمونه عوض شده،پس اگه لطف کردی و تا اینجا خوندی یه بوس به بردلی کوپر بده.

در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده می‌شود، آحاد به‌یکدیگر فشرده می‌گردند.

ترانه ای هست به اسم Between the Bars از خواننده ای به اسم Elliott Smith.این ترانه خیلی قشنگه و هر وقت گوشش میدم یه بغض آروم میکنم و میرم توی فکر.دلم رو غم میگیره و با خودم فکر میکنم این زندگی و آدمهاش چرا این قدر گند شدن.یه فیلم هم هست که دو هنرپیشه معروف داره ولی خود فیلم معروف نیست،اسم فیلم هست Don't Worry, He Won't Get Far on Foot و خواکین فینیکس و جونا هیل توش بازی میکنن.یه صحنه ای داره آخرای فیلم که جونا هیل به نوعی از خواکین فینیکس خداحافظی میکنه و به سمت مرگی آروم میره،اون صحنه خیلی دردناک و زیباست و دلت میخواد بارها تماشاش بکنی از بس که جونا هیل قشنگ بازی کرده،توی اون فیلم به من ثابت شد هنرپیشه درجه یکی هست جونا هیل.

بهترین صله رحم، خودداری از آزار و اذیت خویشاوندان است

از اصطلاح "فشار میقولی"همون موقع که رو زبون ها بود بدم میومد،ولی خوب سر دو پست پایین تر فشار میقولن خیلی ها و فحش های بد دادن.حیف که سرورتون که من باشم۶ صبح بیدار میشه و ۵ بعدازظهر در حالی که جای کمربند دور کمرم هست و زانوهام درد میکنه برمیگردم خونه و حوصله جر و بحث ندارم ولی بازم میگم باتوم تو کون همه بی حجاب ها و شُل حجاب ها به جز عزیز دل خودم،هاله قدسی جونم و خانوم ف.این سه تا اجازه دارن هر جور میخوان بپوشن.

حرفی ندارم واسه گفتن جز این که سیدنی سوئینی خیلی خوشگله و خوش هیکل و منِ سردمزاج هم از دیدن لختش هورنی و حشری میشم.پس اگه تو هم دوستش داری یه بوس به هایدی کلوم بده.

والسلام.


در هیچ جا و هیچ زمان دشمن نمی‌تواند بر محبت غلبه کند.

کیر تو مغز ایرانی جماعت کس مغز،این مرتیکه دروازه بان سوراخ مگه همونی نبود که میگفتین دروازه بان تیم میلی و تیم جمهوری اسلامی و رفته پیش رئیسی و طرف مردم نیست و به اعتراضات نپیوسته و این تیم تیم ما نیست و این جور خزعبلات،حالا چی شده تا یه دگوری آنارشیست پریده وسط زمین و این هَوَل حشری بغلش کرده شده اسطوره مردمی.ای کیر تو مغزتون که همش دنبال خایه خواری هستین.

تو هم اگه از کس مغزی ایرانی جماعت در عجبی پس هیچ کاری نکن و فقط افسوس بخور