پرنده های قفسی اول: جواب خیلی از سوالاتم رو پیدا کردم اما هنوز نفهمیدم که چرا فردای شبی که مشروب میخورم انگار همه غصه های عالم رو میریزن توی دلم.دیگه منم گفتم کون لقش و شب شراب نیارزد به بامداد خمار.
پرنده های قفسی دوم: آریانا گرانده رو دوست دارم،یه جور پدر و دختری دوسش دارم.یعنی اگه دختری داشتم دلم میخواد مثل اریانا گرانده باشه.اما در اصل هر بچه ای داشتم چه دختر و چه پسر راضی هستم.میزارمش روی چشمام و بزرگش میکنم.
پرنده های قفسی سوم:امروز هم دو تا مصاحبه رفتم،یکیشونمنو میخواست و من نمیخواستمش واون یکی رو من میخواستم و اونا منو نمیخواستن.هر چی کار گیرم اومده تا حالا همه شهرک صنعتی بودن.شهرک صنعتی خیلی دوره و ۵۰ دقیقه تا خونه ام فاصله داره.نمیتونم هر روز این قدر رانندگی بکنم.سخته برام ۱۲ ساعت سرکار باشم و بعد ۵۰ دقیقه رانندگی بکنم.هر چی خیره پیش بیاد.
پرنده های قفسی چهارم:فیلم جدیدی فعلا ندیدم.چرا یه فیلم دیدم به اسم
Happiest Season از خواهر گلم کریستین استوارت که مضمون همجنسگرایانه داشت.من با فیلمی که علنا و واضح در مورد یه زوج همجنسگراست مشکلی ندارم،مشکل من زمانی با هالییود شروع میشه و زاویه پیدا میکنم با فیلمهاشون که به شکل زیرپوستی و نامحسوس مردها رو اخته نشون میدن و سیاه پوستها رو خوب نشون میده و زن ها رو رئیس نشون میده و ترویج همجنسگرایی میکنه.
همین دیگه.تو هم اگه بعضی وقتها بی جهت سردرد داری پس یه بوس به برندون فریزر بده.
دیشب شب ناآرومی داشتم.این قدر کابوس دیدم و از خواب پریدم که حد نداشت.هیچ وقت تا حالا اینجوری نبودم.خدا رو شکر تموم شد و فراخوان عمومی واسه خدمت نظام وظیفه نزدن.من خیلی ترس دارم از این که جنگ بشه و همه نیروها رو بگن بیایین.من دیگه دو سال خدمت لب مرز کردم تو منطقه بدآب و هوا دیگه الان ۴۰ سال دارم و کمر درد دارم،دندون درد دارم،اعصاب درست و حسابی ندارم،قسط هام عقب موندن.دارم دنبال کار میگردم،زنم حامله هست،دیگه شرایط خدمت مجدد رو ندارم.دیگه اسلحه ژ-۳ و کلاه جنگی و شرایط جنگی رو بدنم بر نمیتابه.من شبی ده بار بیدار میشم میرم دستشوئی،دیابت پنهان دارم.حالا فکرش رو بکن منو ببرن عملیات.خدا بخیر بکنه.
خلاصه اونا زدن و ماهم زدیم و دیگه انشاالله رحمان قضیه همین جا فیصله پیدا کرد و ختم بخیر شد و دیگه همه چی برمیگرده به روال قبل.
خدایا سایه جنگ رو از روی کره زمین محو بکن.ما همه خواهر و برادر هستیم.جنگ بده.دوستی باشیم با هم.
تو هم اگه از جنگ میترسی و استرسی میشی و اسهال میگیری مثل من پس یه بوس به امبر هرد بده.
من عاشق نظام و رهبر و کشورم.ولی هم کمرم درد میکنه،هم ۴۰ سال دارم،هم زنم حامله هست.خدمت سربازی رو هم رفتم.پس لطفا کسی از من نخواد برم جنگ.نکته بعدی هم انشاالله که خیره و اتفاق خاصی نمیفته و جنگی نمیشه انشاالله.کسی نترسه چیزی نمیشه.ولی استرس دارم.خیلی استرس دارم،دوباره دارم به فروپاشی روانی میرسم.خدایا خودت کمک کن.من جنگ نمیرم،من آدم جنگ نیستم،من باید شب کرم بزنم به پاهام و مسواکم رو بزنم و زنم رو بغل کنم تا خوابم بگیره،من نمیتونم برم جنگ.کسی از من نخواد برم جنگ که اصلا و ابدا نمیرم.
همین.
این قدر رقصیدم و رقصیدم که حد نداشت.۲۲۰ تومن هم شاباش بهم دادن.همش وسط بودم و حسابی رقصیدم.شما اگه فکر کردین حاجیتون فقط میره مفت کباب و ژله میخوره سخت در اشتباه هستین.همه چی رو هم قاطی پاتی نکردم.دو سیخ کباب و یه کفگیر برنج سفید والسلام.راستی شیرازی ها تو عروسیشون برنج زرد شیرین و خورشت قیمه هم میدن.بشقاب ها رو پر میکردن از سبزی پلو و خورشت قیمه و ماهی و برنج زرد شیرین و جوجه و کباب کوبیده و گوجه و کنارش ژله و کارامل و بسم الله.شیرازی ها ماشالا بخور هستن حسابی.
خلاصه کاری به این کارا ندارم،حسابی رقصیدم.هر چی قر تو کمرم بود ریختم بیرون.یه دختری هم بود خدا به سر شاهده یقه اش تا نافش باز بود و تمام سینه ها رو ریخته بود بیرون و یه زن دیگه بود چاک دامنش تا خود بیخ کمرش بود.ولی من نگاه نکردم.دیگه مثل قبل نیستم.
عرق هم رفتم با یه رفیقی روی یه میزی سه پیک پر و خرکی سیک رفتم بالا و الان هم که اینا رو مینویسم هنوز کمی گیجم.ولی عرق خوبی بود و حسابی شارژم کرد واسه رقص.
برگشتن هم از بلوار ارم گذشتم و بوی گلها و بهارنارنج ها مستی ام رو فزود و لذت بردم.
شیراز شهر خوبی هست،دوستش دارم و ازش راضی هستم.
فردا ساعت ۱۰ هم یه جایی مصاحبه دعوت هستم.هر چی خدا بخواد همون میشه.
توی این وبلاگ هم همه بوس ها رو به خوشگل ها میدیم.
تو هم اگه تو عروسی ها خیلی میرقصی و وقتی میایی خونه پاهات درد گرفته پس یه بوس به داکوتا جانسون بده.
میخواستم یه پست درباره روز قیامت و شهادت اعضای بدن بنویسم ولی نمیدونم چرا دست و دلم به نوشتن نمیره.دوست دارم بنویسم ولی حوصله نوشتن ندارم.عصری میخوام با عزیز دل بریم عروسی،عروسی که نیست یه حالت مهمونی طور داره،جشن عقده انگار.عزیز دل گیر داده که ماشین باید تمیز باشه که سوار بشم.منم حوصله ماشین شستنوندارم،پول کارواش هم ندارم.ولی بالاخره دیو سیاه تنبلی رو شکست میدم.حالا که دستم گرم به نوشتن شد بگم که پاندای کونگ فو کار ۴ رو دیدم،قشنگ و خنده دار بود.فیلم قاعده بازی رو دیدم و سم خونم دوباره اومد سرجاش و فیلم روسری آبی رو هم دیدم.چقدر زیبا عشق و علاقه و محبت توی این فیلم روسری آبی نشون داده میشه.الان که ماشالا همه خانم باز شدن ، از بازنشسته اش بگیر تا چغله بچه سوم راهنمایی اش،مفهوم و حس و حال فیلم رو الان کسی درک نمیکنه.راستی چی شد که همه دخترباز و خانم باز شدن؟؟والا مرد غیرخانم باز پیدا شد آدم باید مثل مهر نماز ببوسه و بزاره روی پیشونیش.چند وقت پیش داشتم یه آماری رو میخوندم که نوشته بود پسرهای دهه شصتی که تا حالا مجرد موندن تمایل دارن که با دخترهای دهه هشتادی ازدواج بکنن و دخترهای دهه هشتادی تمایلی به ازدواج با هم سن های خودشون ندارن.اینجوری که خیلی بده ، دخترهای دهه شصتی مجرد میمونن.نمیدونم والا روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم از اون زنیکه طلاق گرفتم و با عزیز دل ازدواج کردم.اگر قرار بود تا این سن مجرد بمونم خیلی سخت گیر میشدم واسه ازدواج.
پاشم برم ماشین رو بشورم،دوش بگیرم،سنگ پا بکشم،ریشم رو مرتب بکنم،آماده بشم واسه عروسی.
اینم بگم که کسایی که قوزک پاشون ترک داره،فردا روز تو یوم الحساب همین قوزک پا میاد ازش گله میکنه.این کمر من که توی همه این سالها بهش آسیب زدم و دیسکش زده بیرون میاد بر علیه من شهادت میده.فکر میکنم نه تنها عضوی که باهاش مرتکب گناه شدیم میاد شهادت میده بلکه ادن عضو بدبختی که مراعاتش نکردیم و بهش آسیب زدیم اون هم میاد شکایت میکنه.
هیچی دیگه،گفتنی ها رو گفتم،تو هم اگه مثل من زیر لب گاهی اوقات دعا میکنی که همه ازدواج بکنن و خوشبخت بشن و برن خونه بخت پس یه بوس به دستهای خودت بکن که همیشه برامون زحمت میکشه.
برای شخصی به اسم سارینا : هر کس دوست داره مطالب این وبلاگ یا وبلاگ قدیم رو که آدرسش توی پیوندها هست منتشر بکنه توی وبلاگ یا کانال خودش.نیازی هم به ذکر منبع نیست.همین که نوشته های بنده حقیر رو لایق بازنشر میدونید منت سرم گذاشتین و برای بنده افتخار بزرگی هست.خواننده های خوبی دارم که دوسشون دارم.
ای شتر کونی زبون نفهم یه بار دیگه کامنت بزاری هر چی فحش بلدم به مادر و پدر و جد و آبادت میدم کون پاره کونی کونده.
خدا رو شکر این برنامه بلایند دیت رو پلیس زده و تخته کرد درش رو.حامله شدیم از بس تو اکسپلورر کلیپ های اینا رو دیدیم.ریدم تو سلیقه و طرز فکرشون.خدا رو شکر که همشون رو گرفتن.یه مشت جوون لاابالی فاسد همه رو هم داشتن مثل خودشون آلوده میکردن.
اگه فکر میکنی کم کم دارم شبیه پدربزرگ ها میشم پس فلورنس پیو رو ببوس
خدا داده اول:یه سمبوسه فروشی هست توی شیراز،من گاهی اوقات میبینمش،به حدی شلوغ میشه که صف میبندن واسه خرید ازش.سمبوسه هم میده،چندان کیفیتی هم نداره.ولی هر بار به صفش نگاه میکنم بالای ۲۰ نفر منتظرن.
خدا داده دوم:یه دختری دوره دانشجویی باهاش همدوره بودم،خدا منو ببخشه،قد کوتاه،سیاه سوخته،لاغر،استخونی،نه کونی نه پستونی،زشت ولی این پسرا میمردن براش،یعنی عاشق سینه چاک داشت هزار هزار،آخرش هم یه پسر خوشگل پولدار اینو گرفت.
خدا داده سوم:صد مدل خدا داده میتونم ردیف کنم براتون.خدا با بعضی آدمها یه جور دیگه رفاقت میکنه و در نهایت خدا داده را خدا داده/با خدا دادگان ستیزه مکن.