دیشب شب ناآرومی داشتم.این قدر کابوس دیدم و از خواب پریدم که حد نداشت.هیچ وقت تا حالا اینجوری نبودم.خدا رو شکر تموم شد و فراخوان عمومی واسه خدمت نظام وظیفه نزدن.من خیلی ترس دارم از این که جنگ بشه و همه نیروها رو بگن بیایین.من دیگه دو سال خدمت لب مرز کردم تو منطقه بدآب و هوا دیگه الان ۴۰ سال دارم و کمر درد دارم،دندون درد دارم،اعصاب درست و حسابی ندارم،قسط هام عقب موندن.دارم دنبال کار میگردم،زنم حامله هست،دیگه شرایط خدمت مجدد رو ندارم.دیگه اسلحه ژ-۳ و کلاه جنگی و شرایط جنگی رو بدنم بر نمیتابه.من شبی ده بار بیدار میشم میرم دستشوئی،دیابت پنهان دارم.حالا فکرش رو بکن منو ببرن عملیات.خدا بخیر بکنه.
خلاصه اونا زدن و ماهم زدیم و دیگه انشاالله رحمان قضیه همین جا فیصله پیدا کرد و ختم بخیر شد و دیگه همه چی برمیگرده به روال قبل.
خدایا سایه جنگ رو از روی کره زمین محو بکن.ما همه خواهر و برادر هستیم.جنگ بده.دوستی باشیم با هم.
تو هم اگه از جنگ میترسی و استرسی میشی و اسهال میگیری مثل من پس یه بوس به امبر هرد بده.
نمیر تراویس
بخدا بمیری منم خودکشی میکنم . زندگی بدون تو رو اصلا نمیتونم تصور کنم .
قربونت بشم مراقب خودت باش .
دوستت دارم دوست قشنگ و گمنامم.
بوس رو لبت اگه دختری رو لپت اگه پسری
بوس
بوچ
تراویس جان سلام
امیدوارم خوب باشی.
خوشحالم که دوباره پیدات کردم.
عزیز دل هاله
شما انقدر جا به جا شدی که یک دفعه به خودم آمدم دیدی گمت کرده ام.
خواندم که بالاخره به آرزوت رسیدی و پدر شدی
مبارکه.
این پستت هم بر خلاف نوشته های قبلی ات که در دفاع از نظام می زدی به سیم آخر، خیلی خوب بود.
می ترسیدم الان دست افشان و پای کوبان رفته باشی تو خیابان و شکر وعده صادق به جا آورده باشی
به نظر من اونهایی که از روشن شدن آتش جنگ خوشحالند، خل تشریف دارند.
هوای خودت و عزیز دلت را داشته باش.
من هم مدام در اینستا ولو تشریف دارم دودمانم را به باد می دهم آخر.
هاله جون دوستت دارم.بعد مدتها اومدی و کامنت دادی و چشمام روشن شد.
هاله جون عشق منی
اعلام رضایت و آرزوی بقا مگه الکیه
خودتم تو صف اول باید جان فدا کنی
اینجام درد میکنه اونجام اوخ شده بقیه بفرمایین بمیرین من به زاد و ولد و زندگیم برسم
اذیتم نکن
من که عاشق جنگ و جهادم
مخصوصا اگر حریف اسرائیل باشه...
با اون نسل کشی ، تفکر خودش رو رسوا کرد...
چی بگم والا
خوبی؟
از استرس چیزیت نشده باشه :))
سلام
خوبم خدا رو شکر