ظهر جمعه اول:نمیدونم چرا هر وبلاگی رو من لینک میکنم یا رمزی میشه،یا غیرفعال میشه یا صاحبش میبنده وبلاگ رو.خوب بابا جان من ما عادت داریم به نوشته هاتون.هر چقدر هم بد بنویسین،ازتون بدمون بیاد باز هم بودنتون بهتر از نبودنتون هست.یکیش خود من،متنفرین من بیشتر از طرفدارهای من هست،ولی همون ها هم هر روز وبلاگ من رو چک میکنن و منتظرن تا من یه حرف ناثواب بزنم تا شروع کنن به فحش دادن.ولی من همچنان مینویسم،حتی به غلط،حتی به قیمت شنیدن فحش.چون بالاخره تهش یه سری ها هستن که با خوندن وبلاگم خوشحال میشن.اصلا این ما وبلاگ نویس ها هستیم که تو این دوره مرگ اینترنت هنوز زنده هستیم.
ظهر جمعه دوم:گفتم مرگ اینترنت من یه تئوری دارم به اسم اینترنت مرده.و اونم اینه که اینترنت داره میمیره.اون خلاقیت و خلق آثار و تحقیق و تفحص توی اینترنت داره از بین میره،اینترنت خلاصه شده تو چند شبکه مجازی و بقیه سایتها هم از رو دست هم کپی میکنن.
ظهر جمعه سوم:برای عزیز دلم دعا کنید،گردن درد ناجوری گرفته.از بس که بچه رو بغل میکنه و راه میبره.ایشالا زودتر حالش خوب بشه.
زیاده عرضی نیست.سلامتی باشه واسه همتون.
خدا سلامتی بده بهش
قدیمیا که چندین بچه داشتن، هیچ وقت ایستاده بچه ها رو بغل نمیگرفتن
مینشستن و بعد بچه رو بغل میکردن
کاش عزیزدلت هم همینکارو کنه
والا سنجاقک جان نشسته که بغلش میکنیم خوشش نمیاد،هی پا میکوبه زمین و پاهاش رو فشار میده رو زمین و نق میزنه تا بلند بشیم و راه ببریمش