تمام زندگی ام با سگ سیاه افسردگی و دیو سفید تنبلی درگیر بودم،هیچ وقت نتونستم کامل شکستشون بدم ولی هیچ وقت هم بهشون اجازه ندادم عنان زندگی ام رو در دست بگیرن.افسردگی و تنبلی خیلی ریز و مخفیانه و موذیانه مثل راه رفتن موری در دل شب بر سنگ سیاهی به زندگی ات وارد میشه و کم کم میبینی که علاقه ات رو به کار و زندگی و همسر و پیشرفت از دست دادی.عوامل بیرونی مثل گرما و تورم و مریضی ها و آدمهای به دردنخور هم باعث پیشرفت این دو میشن.چه کار باید کرد؟برای من اینجوری بود که رفتم دکتر،سعی کردم همیشه جیبم رو پر نگه دارم،کار بکنم و دارو مصرف بکنم و از عوامل استرس زا دور باشم.ورزش هم عامل خیلی مهمی هست برای غلبه بر افسردگی.
زندگی کردن با وجود تنبلی و رخوت و کسالت و افسردگی رو یاد گرفتم و سعی میکنم ازشون دور بمونم.تا حالا که موفق بودم،امیدوارم بعد از این هم این طور باشه.
فقط کسی که تجربه ش کرده باشه میفهمه چه کار بزرگی کردی که نذاشتی بهت غلبه کنه
امیدوارم همیشه همینجوری پر قدرت از پسش بربیایی
مرسی عزیزم
برای من از حذف کردن آدم های اسکل شروع شد، جوخهی loser ها.
هیچ موردی به اندازه وجود یک آدم بازنده نمیتونه باعث شکست آدمی بشه.
دمت گرم
آفرین بر اراده شما
کاملا درک میکنم که این مسیری که شاید خواننده خیلی راحت مطالعه میکنه و میگذره چقدر سخت و سنگین بوده و چه اراده قوی پشتش بوده و هست ، چون سگ سیاه متاسفانه خیلی وفاداره تا یه خورده فضا ببینه میاد میشینه روی پاهات و انتظار بغل داره ،
هزاران آفرین و آرزوی شادی و موفقیت و روح آرام براتون دارم
مرسی متین زندی.تو هم انگار همیشه با سگ سر جنگ داری و درک میکنی
منم برات شادی و سرزندگی و خوشحالی از خدا میخوام
کار درستی کردید
مرسی عزیزم