شب جمعه اول:این مبینا نعمت زاده که میخواد بره رشته پزشکی بخونه،خوب درسش که معلوم نیس خوب باشه یا خیر.نره یه وقت تو پزشکی زیرش بمونه.حالا از ما گفتن،باید میرفت یه رشته آسون تر.
شب جمعه دوم:میگم این دو سه میلیون آدمی که رفتن کربلا پیاده روی پتانسیل بالای گردشگری واسه عراق داره،کافه و سینما و بازار و کاباره و اینا باید تو مسیرشون بسازن که هم زیارتی باشه و هم تفریح.
شب جمعه سوم:سه چهارتا چیز میخواستم بگم ولی هی یه چشمم به سریال اوشین بود و یه چشمم به موبایل و یادم رفت چی میخواستم بگم.
شب جمعه چهارم:یه خواننده هست توی وبلاگ ها به اسم نسیم که یه بار نمیدونم چی گفتم ناراحت شد،نسیم جون،عزیزم،ببخشید ناراحتت کردم،امیدوارم منو ببخشی.
شب جمعه پنجم:نمیدونم روز پزشک امروز بود یا دیروز،ولی روز پزشک رو تبریک میگم به پزشک های وبلاگ نویس و وبلاگ خون.
new post
*-*
امیدوارم جمعه خوبی داشته باشی فردا.
مرسی گلم
خط آخر را خیلی سریع خواندم در نتیجه تبریکت به پزشکان وبلاگ خوان را خواندم علی الخصوص وبلاگِ خون. یعنی انگار یک وبلاگ به اسم خون وجود داره که نویسنده اش دکتره.
بد فکری هم نیست ها.
خوانش پریشی دارم انگار
هاله جون دوستت دارم.چرا این قدر تو نمک داری؟
با تاخیر لطف کردین ممنونم
قربون محبتت