واقعا درست میگن که زن ها باید پوشیده باشن و مردها هم نگاهشون رو کنترل بکنن.
دو هفته پیش توی آسانسور ساختمان شرکت ، صبح زود یه دختری حدودای ۳۵ سال اومد داخل،مانتو و شلوار اداری تنش بود،ولی شال داشت به جای مقنعه و زیر مانتو هم چیزی تنش نبود و شالش باز بود،منم تیر زهرآلود شیطان به دلم فرود اومد و نگاه ناپاکم رو انداختم روی خط سینه اون دختر،سفید بود مثل برف و سینه هاش هم گرد و بزرگ بود و یه خال کوچیک وسط خط سینه اش داشت و یه زنجیر طلا و آویز برف هم گردنش بود.چند باری به یادش زدم ولی از ذهنم هنوز بیرون نرفته.دیگه هم متاسفانه ندیدمش.
تو هم اگر از اونایی که وقتی خوابت کم میشه دیگه نمیتونی بخوابی پس یه بوس به آناتیلور جوی بده.
من بارها اینجا گفتم تو آدم نمیشی. بازم میگم تو آدم بشو نیستی.
باز اینم مشکل نیست. اصل مشکل اینه مظلوم نمایی میکنی و خودتو محق میدونی.
برو یه فکری به حال خودت بکن، کافور بخور
بابا جان دست من نیست که.اون خط سینه توی افق دیدم قرار گرفت و منم نگاهم رو استمرار دادم
سلطان خیلی توصیفت قشنگ بود از سینهی دختره صفا کردم
ستون خودم چندین هفته هست توی فکرش هستم
من دقیقن اینجوری ام که توصیف کردی، تازه کلی هم به خودم میرسم و باشگاه میرم و سعی میکنم خوشبو باشم و خوش اخلاق، آخرش شوهر هیز دوزاریم بهم خیانت کرد. اونم با یه زن چرک ده سال بزرگتر از من.
خیالت راحت، تو اگر یه زن سفید توپر کمرباریک هم میداشتی، با زن سیاه چرکوی بو عرقی همسایه میزدی، اینجا هم مینوشتی: سینه های گرد شکلاتی که کمی هم عرق کرده بود و....
ذات آدمیزاد تنوع طلبه. منم بعد از خیانت شوهرم یاد گرفتم مثل خودش فکر کنم. جالبه فکر میکنه من بمیرم هم خیانت نمیکنم :))))
خوبیه مردای خیانتکار همینه، به زناشون بیشتر از چشماشون اعتماد دارن :))))
والا من خیانت نمیکنم.