از ما دهه شصتی ها که بپرسی بهترین سالهای زندگیمون از سال ۸۰ تا ۹۲ بوده،بعد از اون ریدیم.از یه دهه پنجاهی بپرسی میگه دهه هفتاد،از یه دهه چهلی بپرسی میگه دهه شصت درسته جنگ بوده ولی سالهای زیبایی بوده و همه کنار هم خوش بودیم و این صحبتها.
جواب درستی برای این سوال وجود نداره و هر کس بنا بر سن و سالی که داره یه مقطعی رو بهترین سالهای زندگیش میدونه و همه هم به سن ۲۰ تا ۳۰ سالگی اشاره میکنن.حالا بیست تا ۳۰ سالگی ما دهه شصتی ها افتاد بین سالهای ۸۰ تا ۹۳ و اون ورا.
در واقع به نظر بنده حقیر فدوی امت بیست تا سی سالگی بهترین سالهایی هستن که آدم جوون هست و گیرایی بالایی داره و امید و نشاط درونش موج میزنه،من توی اون سالها دقیقا مثل یه کره بز بودم،پر از نشاط و انرژی.به نظرم بیست تا سی سالگی نورها روشن تر هست و درخت ها سبزتر و خوراکی ها خوشمزه تر و همه چیز زیباتر هست.
اگر بین بیست تا سی سال هستی قدر تک تک روزها و لحظه هایی رو که داری بدون و ازش لذت ببر.
اگه تو هم حاضری همه چیز رو بدی ولی واسه یک ساعت دوباره تو دهه هشتاد زندگی بکنی و نفس بکشی پس یه بوس به جنیفر لارنس بده.
من که از دوران 20 سالگیم تا الان هیچی نفهمیدم!
ایشالا بعدش خوب میشه
سی تا چهل سالگی رو بیشتر دوست داشتم.بیست تا سی سالگی گیج و هاج و واج بودم.
انتخاب من یا وجود سختیهای زیادی که کشیدم همین ۴۰ سالگی الان هست که لااقل یه سری معماها و بلاتکلیفی ها حل شده و آرزوهایی که فکر میکردم بعیده بهشون برسم کم و بیش تحقق پیدا کرده و دست کم برام از حالت حسرت و رویا خارج شده، حالا نه اینکه بطور ایده آل بهشون رسیده باشم اما حداقل پخته تر، واقع بینانه تر و دور از سردرگمی ها و بلاتکلیفی ها و آسیب های روحی دهه بیست تا سی سالگی زندگی میکنم.
زنده باشی.بسیار زیبا و منطقی و درست فرمودین
سی تا چهل سالگی به نظرم بهتر هست چون دیگه فکر شغل آینده و خوندن برای کنکور لیسانس و فوق لیسانس و پیدا کردن شریک زندگی و ... نیستی و این مسیر سخت رو در دهه ۲۰ تا ۳۰ (و یا اوایل دهه سی تا ۴۰ سالگی)احتمالا به سختی و با بالا و پایین های زیاد و شکست های عشقی و احتمالا حماقت های فراوان! طی کردی و ۳۰ تا ۴۰ سالگی تکلیفت خیلی بیشتر از دهه قبل زندگیت معلومه (البته برای همه اینطور نیست مثلا همسر خودم اما به درصد بیشتری از افراد قابل تعمیمه) و اگر یه خورده زیادی شخصیتا اهل فکر و خیال و درگیری ذهنی باشی (مثل من) عملا زیاد نمیتونی از این سن ۲۰ تا ۳۰ لذت ببری چون تکلیف خیلی مسایل آینده هنوز روشن نیست (البته در ایران که زندگی کنه این گزینه آخری یعنی آینده مبهم اغلب برات تا ابد و تا زمان مرگ فعاله اما به هر حال...)
به نظرم در سن ۴۰ سالگی نه پیر هستی و نه جوان و با دید پخته تر و آرامش درونی بیشتری به زندگی نگاه میکنی و همچنان هم امیال و آرزوهات رو پررنگ میبینی و برات تموم نشدند (البته زمانت رو برای رسیدن بهشون کوتاهتر میبینی).
در کل باید قدر تک تک لحظات عمر رو دونست و به بطالت و غصه و فکر و خیال و ارتباط با آدمهای سمی
نگذروند. اتفاقا اغلب در همین سن ۴۰ سالگی و حول و حوش اون به این نتیجه مهم میرسی زمانیکه تاوانش رو در گذشتت و به قیمت گزاف دادی! دوست داری به جوونترها و بخصوص نوجوونها اینو بفهمونی اما تا خودشون تجربه نکنند و همین مسیر رو نرند نمیخوان که بفهمند و این غم انگیزه.
در عین حال از نظر انرژی جسمانی، قبول دارم که دهه بیست تا سی واقعا باید قدرش دونسته بشه چون انگار هر دهه از عمر که جلو میره انرژی آدم چند درصد فروکش میکنه و این موضوع براحتی برای آدم محسوس هست.
عجیبه که اینهمه حرف برای گفتن داشتم، شاید چون این دو پست اخیر حرفهای +۱۸ داخلش نبود ؛)
اتفاقا این چند روز دقیقا داشتم به همین چیزها فکر میکردم که این نوشته شما رو خوندم
زنده باشی.ممنون از کامنت زیبا و پرمعنی شما.
دقیقا درست میگی.ولی بعضی ها خیلی حسرت گذشته رو دارن
من هم سالهای ابتدایی دهه هشتاد، دقیقا تا شهریور سال 84 را دوست داشتم. بعدش احمدی نژاد آمد گند زد به همه چی، رویاهای ما را هم به باد داد. از اسم من هم سواستفاده کرد بی مقدار.
راستش حاضر نیستم به دهه هفتاد برگردم خیلی مزخرف و چرند بود.
خوش خوشان من هم سال 92 بود. بعدش غمگین شدم.
آفرین که حواله مون می دهی به جنیفر لارنس.
هاله جون دوستت دارم.
خودت نمیدونی ولی خیلی خوشحال میشم وقتی کامنت میزاری