طفل معصومم با پوشک کانفی حالش خوب شد و قرمزی های پاش از بین رفت.طفلک بچه ام،دلم براش میسوخت.خدا هیچ نی نی رو مریض نکنه و همه نی نی ها ایشالا حالشون خوب باشه همیشه.
دلبری پیغام خصوصی داده بود که طرفداری از نظام ات واقعی هست یا ایستگاهمون رو گرفتی.ساده میگم،اونایی که زمان شاه زندگی میکردن و از امکانات پهلوی استفاده کردن و تحصیل کردن و صاحب شغل شدن و خانواده تشکیل دادن و بهترین ماشین رو میخریدن و خونه ویلایی بعد چند سال کار کردن خریدن و آزادی پوشش داشتن و کشورشون پاسپورت معتبر داشت و همه کار خوب و دولتی داشتن نمیدونم چی توی سرشون گذشت که میلیونی ریختن تو خیابون و شاه رو بیرون کردن.آیا کار خوبی کردن؟حالا ما هم بچه های همین خاک هستیم،بچه نظام هستیم،بچه انقلاب هستیم،نسل بزرگ شده در دل جمهوری اسلامی هستیم،جمهوری اسلامی ما رو مدرسه فرستاده،خرج دانشگاهمون رو داده،حقوق به پدرانمون میده،مریض بشیم،زایمان بکنیم تمام یا قسمتی از هزینه هامون رو میده،بیمه برامون رد میکنه،حقوق بازنشستگی بهمون میده،یارانه بهمون میده.عزت و احترام و مقبولیت تو منطقه و جهان بهمون داده،امنیت داریم،دله دزدی هست ولی موشک رو سرمون نمیباره و راحت شب میخوابیم.آیا در مقابل این همه خوبی باید نمک نشناس بود و انقلاب کرد؟اگر ما دنبال براندازی و بیرون کردن آخوندها باشیم پس چه فرقی داریم با نسل گذشته که شاه رو بیرون کردن.ما باید از تاریخ درس عبرت بگیریم،نباید محکوم به تکرارش باشیم.من دل سپرده به جمهوری اسلامی و رهبرم هستم چون توی این مملکت بزرگ شدم و به خاطرش سربازی رفتم،خیلی باید احمق باشم که مخالفش باشم.من موافق اصلاحات هستم.جمهوری اسلامی باید اصلاحاتی در زمینه قوانین خانواده و پوشش و اصلاحات اقتصادی انجام بده.و جلوی فساد و مافیا و کثافت کاری بانک ها رو بگیره.ما باید دنبال اصلاحات باشیم،منظورم اصلاح طلب هایی مثل خاتمی نیست.دنبال اصلاحات باشیم،نه دنبال براندازی.پس در نهایت جوابم به اون دلبر این هست که بله،من رهبر رو دوست دارم،چون اگر یک بار تعصب و کینه رو کسی بزاره کنار و یکی از سخن رانی هاش رو گوش بده میبینه که مو به موی حرفاش درسته،پیش بینی هاش همیشه درست بوده و بالاتر از همه پدر معنوی همه ما به حساب میاد.من چشم باز کردم آقا رهبر بوده و زیر سایه اش بزرگ شدم،مخم باید تاب داشته باشه که طرفدار پهلوی یا هر خر دیگه ای باشم.مثل این میمونه که پدر خودم رو دوست نداشته باشم و عاشق مرد همسایه باشم که به مادرم نظر داره.
والسلام
کل این مملکت خراب شده دو مدل پوشک بیشتر نداره،یکی مولفیکس و اون یکی هم مای بیبی.بچه طفل معصوم منم به هر دو حساسیت داره.هیچ پوشک دیگه ای هم پیدا نمیشه.با هزار بدبختی یه مدل پیدا کردم confy اسمش هست.اینا یه پوشک درست و حسابی نمیتونن تولید بکنن یا وارد بکنن و معلوم نیست کی پشت این مای بیبی و مولفیکس هست که کل بازار رو تو دست خودشون گرفتن.خدایا چه مملکتیه آخه.
بعد میخوایم بریم با امریکا و اسرائیل هم بجنگیم.
پند اول:سلطان وبلاگ نویس ها بلومحیا دوباره طلوع کرده،تا پنجره وبلاگش بسته نشده برین وبلاگش رو بخونید،توی قسمت پیوندها هست.
پند دوم:یه تیکه هایی از فرهنگ شو توی اینستا میبینم،خیلی خنده داره.خوشم اومد ازش.
پند سوم:به شدت به این برنامه های چیپ بلایند دیت و اینایی که بادکنک میترکونن علاقه مند شدم.شبکه های مجازی همین جوری به نازل شدن سلیقه آدمها سرعت میبخشن.
پند چهارم:همون طور که حذف کامل نمک و شکر به نظر من کار پسندیده ای نیست.حذف کامل جق هم برای من خوب نبود و باعث شد میل جنسیم از بین بره.دوباره جق رو گنجوندم توی لایف استایلم،این جوری دوباره شور و نشاط برگشت به زندگیم.
پند پنجم:میخوام برم باشگاه و ورزش بکنم ولی هنوز نتونستم کونم رو جمع بکنم.خدایا کمکم کن.
پند ششم:هیچی دیگه.همین.بوس
هر چی من زدم تو سرم که به این پزشکیان رای ندین و هزار تا دلیل هم براش آوردم هیچ کس گوش نکرد.هی گفت من تحریم ها رو برمیدارم و فلان میکنم من گفتم بابا این هیچ کاری نمیکنه.همون روزی که توی برنامه زنده تلویزیونی کارشناسش پا شد و میکروفن رو پرت کرد و رفت بیرون من گفتم واویلا این اگه رئیس جمهور بشه بیچاره ایم و دیدین که شد.
این رئیس جمهورتون نه تحریم ها رو برداشت،نه بازار رو کنترل کرد،نه آزادی مدنی و سیاسی انجام داد.یه دونه تلگرام رو هم نتونست رفع فیلتر بکنه.اگه جلیلی رئیس جمهور شده بود حال و روزمون خیلی بهتر از این بود.
من با اطمینان میگم این پزشکیان تو هر زمینه ای آدم رو ناامید میکنه.مثل روز برام روشنه که حقوق کارگرها رو افزایش نمیده تو سال ۱۴۰۴،قیمت دلار رو نمیتونه کنترل بکنه،واردات خودرو به صورت قطره چکانی ادامه داره و قطع میشه و دوباره ماشین ها گرون و نایاب میشه،قحطی توی دارو به وجود میاد و همه چیز روز به روز گرون تر میشه.هیچ فیلتری هم برداشته نمیشه و تحریم ها هزار برابر بیشتر برمیگرده.
قلیه ماهی اول:میبینم که هیچ کدومتون راهپیمایی نرفته.
قلیه ماهی دوم:طفل معصوم رو امروز بردم پارک،دیدم هم باد سرد میاد هم آفتاب خیلی تنده زود آوردمش خونه.توی یه نون فانتزی،یه دختری دیدش و باهاش حرف میزد اینم هی میخندید واسه دختره.دخملم خوش اخلاقه قربونش برم.
قلیه ماهی سوم:اینو امروز میبینم سه چهار نفر استوری کردن:"کاوه ای پیدا نخواهد شد امید/کاش اسکندری پیدا شود".خاک تو سر شاعر این شعر و خاک تو سر اونایی که استوریش میکنن.
قلیه ماهی چهارم:هر وقت با عزیز دل حرف سیاسی میزنم،طفل معصوم گریه میکنه،بچه ام نمیدونم چرا ناراحت میشه و بغضی میشه.دیگه حرف سیاسی نمیزنم.احتمالا فرکانس منفی از حرفام میگیره.
قلیه ماهی پنجم:تازگی ها هر فیلمی نگاه میکنم این بهرنگ علوی توش یه نقشی داره.کی به این نقش میده؟احتمالا پول میده به تهیه کننده ها.
قلیه ماهی ششم:ایشالا واسه سال جدید حقوق ها رو به بیست تومن نزدیک بکنن و پنج شنبه ها رو هم تعطیل بکنن.خدا شاهده جون ندارم ۶ روز هفته کار بکنم.
قلیه ماهی هفتم:میگم هر آگهی استخدامی که واسه شرکت میزنم فقط دهه شصتی ها رزومه میفرستن،پس دهه هفتادی ها و هشتادی ها کجان؟اینجوری که معلومه با این روند پیری جمعیت نه بازنشستگی خوبی خواهیم داشت و نه دوران پیری مناسبی.خدا به دادمون برسه.من یکی که حاضر نیستم زودتر از هشتاد سال بمیرم.گفته باشم.مبخوام عروسی دخترم و نوه دار شدنش رو ببینم.
قلیه ماهی هشتم:دیگه حرفی ندارم،اوضاع کیرم هم همون جوریه که هست،تعریفی نداره و تستسترون در پایین ترین حد ممکن.
لیمیتد اول:خدا هیچ کس رو با این چیزا امتحان نکنه،ولی فکر کنم از یه سنی به بعد،مثلا از چهل سالگی به بعد حالا خیلی هم مهم نیست زن آدم بهش خیانت بکنه.زن آدم باشه،مهربون باشه،دلش با شوهرش باشه،مادر مهربونی باشه،حالا هر از گاهی هم خیانت بکنه مهم نیست.شاید من آدم کس خلی باشم که اینا رو میگم ولی خوب زن چهل و پنج ساله ای که فرضا دو تا بچه هم داره حالا یه زیرآبی مختصری هم رفته،دنیا که به آسمون نمیرسه.
لیمیتد دوم:در رابطه با امریکا حرف همون حرف رهبری هست،امریکای تخم سگ اون دفعه زد زیر میز و برجام رو پاره کرد،حالا بریم بشینیم پای میز مذاکره؟ابدا.من کاری نه به آخوندها دارم و نه طرفدار کسی هستم ولی واقعا اینو بهتون جدی میگم اگه آخوندها و خامنه ای نباشن،ظرف یک هفته امریکا و اسرائیل و قطر و امارات و آذربایجان و افغانستان و ترکیه هر کدوم یه قسمت از کشور رو میگیرن و یکی یکی سر هممون رو میبرن و بچه هامون رو جلو چشممون اعدام میکنن و تخمشون هم نیست.اینو باور کنید جدی میگم،چون من کارم با خارجی هاست،اینا نه نفت ایران رو میخوان و نه گازش رو،اینا فقط خود خاک کشور رو میخوان.
لیمیتد سوم:اگر از میل جنسیم بپرسین باید بگم سگ توش،دیروز بعد از ماه ها بالاخره یه نمیچه سکس مختصری کردم،باید تلاشم رو بکنم و بیشترش بکنم.بچه و گریه و خستگی و قرص ها باعث شدن سکس رو فراموش بکنم.اصلا انگار بعد تولد بچه تستسترون هم کمتر ترشح میشه،به هر حال بیشترش میکنم با امید به خدا.
لیمیتد چهارم:میخواستم مو بکارم،فکر میکردم با هفت هشت تومن کار جمع میشه،ولی از ده نفر پرسیدم تو دیوار،از ۱۵ تومن تا ۲۲ تومن قیمت دادن،اینجوری باشه مو نمیکارم،عیدی رو که گرفتم همون روز عزیز دل رو میبرم بازار و یه النگو واسش میخرم.همین جوری هم پیشونی بلند میمونم.عزیز دل هم میگه همین جوری دوستت دارم.
لیمیتد پنجم:وقتی بچه بی قراره دلم خیلی واسش میسوزه،زبون نداره که دردش رو بگه و گریه میکنه،حالا باز خدا رو شکر زنم انگار میفهمه چی میخواد و کنترلش میکنه.
لیمیتد ششم:هر کاری ممکنه توش پشیمونی باشه،مثلا ازدواج بکنی به گه خوردن بیفتی،شغل انتخاب بکنی پشیمون بشی،از رشته تحصیلی ات متنفر بشی،از ماشین یا موتوری که خریدی پشیمون بشی،از انتخاب دوستت پشیمون بشی.تنها چیزی که توش پشیمونی نیست بچه دار شدن هست.فکر نکنم کسی که از بچه دار شدن پشیمون بشه مگر این که دچار بیماری روحی باشه.
لیمیتد هفتم:حرف که زیاده واسه گفتن،فقط مسواک بزنید،شلغم بخورید،اگر احساس تخمی دست از سرتون برنمیداره روانپزشک برین.اگر صاحب خونه هستید به مستاجرتون رحم داشته باشید،مهربون باشید و خدا رو شاهد بر همه کاراتون بدونید
راستی یه نفر از تو زندان با شاهزاده سرین صحبت کرده بود و حالش خوب بود خدا رو شکر و اذیت نبود و ظاهرا حکم سنگین نگرفته و ایشالا به زودی آزاد میشه.ایشالا آزادی شاهزاده سرین و آقاتتلو،خدا خودش میدونه که من چقدر از زندان رفتن آدم های بیگناه ناراحت میشم،اما ایشالا این دو تا زودتر آزاد بشن.
ایشالا آزادی آقا تتلو.ایشالا آزادی همه زندونی های مهریه.ایشالا بچه دار شدن هر کس که نازاست و دلش بچه میخوادایشالا قوانین خانواده اصلاح بشه و مهریه حذف بشه و همه چی برابر بشه.ایشالا واردات خودروی دست دوم آزاد بشه.ایشالا حجاب رو کنسل کنن و آزادی توی پوشش باشه.ایشالا آبمون با امریکا توی یه جوب بره و تحریم ها بزچیده بشه.ایشالا حقوق اداره کار با تورم همخوانی پیدا بکنه.ایشالا همه برن سر کار درست و حسابی و از اسنپ و شغل های موقت رها بشن.ایشالا مستاجرها صاحب خونه بشن.
خیلی دلم پره.ایشالا اتفاق های خوب واسه مردم بیفته.
میخواستم یه پست در مورد فواید بچه دار شدن تو سن بالا بنویسم.ولی این قدرمتاسفانه موضع منفی و قضاوت نادرست در مورد بچه دار شدن وجود داره که از خیرش گذشتم و حوصله کامنت های منفی و سیاه ندارم.
من نمیفهمم چه اصراری دارن ملت که بگن بچه نیار یا از اون طرف میگن بچه بیارین،هر دو طرف قضیه هم اصرار دارن نظر خودشون رو به طرف مقابل تحمیل بکنن.این وسط ذوق نوشتن من فقط کور میشه.
به هر حال خدا به آدمهای رادیکال و منفی باف و متعصب عقل بده انشاالله.
سخن سکوت اول:همیشه از عشق مادر به نوزاد گفتن ولی هیچ کس از عشق نوزاد به مادر نمیگه.چون نی نی کوچیکه و زبون نداره کسی نمیتونه شدت عشقش به مادر رو درک بکنه و بیان بکنه.من توی رفتارهای طفل معصوم که دقت میکنم میبینم عشق بی حد و حصری به مامانش داره و جوری بهش نگاه میکنه و لبخند میزنه که قابل وصف نیست.عشق نوزاد به مادر به نظرم خیلی بیشتر از عشق مادر به نوزاد هست.
سخن سکوت دوم:هر بار که این بچه رو میبینم بیشتر فکر میکنم انگار خدایی هم هست.دست به نوک دماغش میکشم سفت و محکمه،انگشت رو لثه هاش میکشم سفته،لپاش رو میکشم نرمه،بدنش استخون داره،مو داره رو کله اش،همه چیز عجیبه برام.این قدر این مراحل رشد بدیهی و عادی شده که از شگفتی اش غافل شدیم.چطور توی بدن مادر این پیشونی این قدر محکم میشه.چه میدونم والا شاید هم همش جز تکامل باشه و خدایی نباشه.من که دیگه گیج شدم.
سخن سکوت سوم:دلم میخواد بیشتر شاد باشم،انگار یه پرده غم همیشه توی زندگیم هست.دوست دارم این غم رو بزنم کنار و آدم شادتری باشم.
سخن سکوت چهارم:اینایی که کار اقماری دارن.مثلا بیست روز میرن کار و یک هفته مرخصی هستن خیلی صبور هستن.من که اگه ماهی ۸۰ تومن بهم بدن حاضر نیستم عزیزدل و طفل معصوم رو تنها بزارم.
سخن سکوت پنجم:خیلی سخته برام برم باشگاه و ورزش رو شروع کنم.ساعت ۴ بعدازظهر کارم تموم میشه و چهار و نیم باشگاهم بگو تا پنج و نیم و ساعت ۶ بعد ازظهر میرسم خونه.واسم سخته اینجوری.کارم اگه تا ۲ بود یه چیزی.
سخن سکوت ششم:هیچی دیگه،سلامتی همتون.تو هم اگه چشم ات آب نمیخوره این پزشکیان کار خاصی بکنه پس پاشو برو یه لیوان آب بخور.
یک موضوعی هست بدآموزی داره اما عین حقیقته،دود و دم،یعنی سیگار،تریاک،شیره،گل،حشیش،هر کدومش به آدم یه بیخیالی خاص و رهایی میده.یعنی شما تریاکی باشی هیچ غمی در زندگی نخواهی داشت.من از وقتی سیگار رو ترک کردم استرس هام تو زندگی زیاد شد و مجبور شدم برم پیش روانپزشک.سیگار و تریاک و شیره یه حس بیخیالی و آسودگی خاصی به آدم میده.تقریبا همه تریاکی ها آدمهای راضی از زندگی و سالمی هستن،همه سیگاری ها راضی هستن به رضای خدا و خیالشون راحته،اونایی که گل میکشن هم ذهن باز و خیال آسوده ای دارن.اگر بوی بد سیگار و ضررهاش نبود،تا عمر داشتم سیگار میکشیدم.ولی احتمال میدم یه خُرده سنم بره بالا برم سمت تریاک.چه میدونم والا،فقط میدونم دود آدم رو بیخیال میکنه و از استرس درت میاره.